اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/حال دل پیش که گویم؟ که دل ریش ندارد

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۱۱ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۳:۵۹ توسط Farhad (گفتگو | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) (حال دل پیش که گویم؟ که دل ریش ندارد)
از اوحدی مراغه‌ای
'


حال دل پیش که گویم؟ که دل ریش ندارد کیست در عشق تو کو غصه ز من بیش ندارد
دوش گفتی که: فلان از سر تیغم نبرد جان بزن و مرد مخوانش که سری پیش ندارد
سر درویش فدا شد به وفا در قدم تو پادشه‌زاده‌ی ما را سر درویش ندارد
قد او تیر بلا، غمزه‌ی او ناوک فتنه یارب، این ترک چه تیریست که در کیش ندارد؟
واعظ شهر مرا گفت که: دل با سخنم ده چون دهد دل بتو بیچاره؟ که باخویش ندارد
همچو نارم بکفید از غم سیب ز نخش دل دل مخوانش تو، که او عقل به اندیش ندارد
اوحدی را چو تو باشی، چه غم از جور رقیبان؟ زانکه از تیغ نترسیده غم از نیش ندارد