مصاحبه اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی با خبرنگار روزنامه اطلاعات ۳ آبان ماه ۲۵۳۵ شاهنشاهی
مصاحبه شاهنشاه آریامهر با امیر طاهری
مصاحبه اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی با سردبیر روزنامه اطلاعات ۳ آبان ماه ۲۵۳۵ شاهنشاهی
تنبلخانهها را بهم میریزیم
شاهنشاه آریامهر در مصاحبهای مسائل داخلی و خارجی را مورد بحث قرار دادند و در یک گفتگوی طولانی به پرسش های امیر طاهری پاسخ دادند
اطلاعات: شاهنشاه اوضاع کنونی کشور را چگونه میبینید؟
شاهنشاه: همانطور که هنگام پذیرفتن عریضه جوابیه مجلسین گفتم، وظیفه ما گفتن حقیقت است و نه دادن وعده دروغ. وقت آن است که با شجاعت، با حقایق روبرو شویم. وضع کلی مملکت، خوشبختانه خوب است، اما مشکلاتی هم داریم که نباید نادیده بگیریم. قبل از هر چیز باید در نظر داشته باشیم که ما اکنون دریک وضع استثنائی زندگی میکنیم، کاملاً استثنائی، در همه زمینهها. تقاضا بر اثر ترقیات فوقالعاده مملکت فوقالعاده زیاد است و عرضه کم. کمبود عرضه و زیادی تقاضا محدود به مواد مصرفی و خوراکی، مصالح ساختمانی و واحدهای مسکونی نیست. شنیدهام که سیمان در حال حاضر گاهی تا ۱۰ برابر قیمت رسمیاش به فروش میرسد. این نشانه عدم توازن میان عرضه و تقاضا است. اما عدم توازن در همین جا ختم نمیشود. کارگر فنی، پزشک و مهندس هم کم داریم در حالی که تقاضا برای انواع مهارتها فوقالعاده زیاد است. اما، همانطور که گفتم، این یک وضع استثنایی است که نمیتواند برای همیشه ادامه یابد. چند سال دیگر تولید ایران، مثلاً در زمینه سیمان، به ۲۳ میلیون تُن در سال خواهد رسید یا حتی بیشتر. بعد، البته قیمت دوباره پایین خواهد آمد. آن کسی که امروز یک ساختمان را با قیمتهای موجود سیمان و سایر مواد لازم فرض کنید ۵۰۰ هزار تومان تمام میکند، هفت یا هشت سال دیگر وقتی قیمت ساختمانش علیرغم تورم داخلی و بینالمللی، از امروز کمتر شد، تعجب خواهد کرد. او فکر میکند که هر سال باید ۲۰ درصد روی قیمت ساختمانش بکشد. اما پنج یا ده سال دیگر قیمتها طبیعتاً پایین خواهد آمد. بر اثر عرضه زیاد و سیراب شدن تدریجی تقاضا آن وقت سودجویان امروز دیوانه خواهند شد و توی سر خودشان خواهند زد. این یکی از حقایقی است که باید گفته شود.
اطلاعات: آیا تحول مشابهی را در زمینه مهارتها و دستمزد کارهای فنی نیز پیشبینی میفرمایند؟
شاهنشاه: بله. الآن یک مهندس خوب به آسانی ممکن است، بویژه در بخش خصوصی، با ماهی ۵۰ هزار تومان حقوق استخدام شود. اما این، دست کم چند برابر حقوق یک مهندس در سطح اروپایی است. این وضع هم استثنائی و موقتی است. تا چند سال دیگر، عرضه بر اثر افزایش تعداد مهندسان، گسترش خواهد یافت و وضع امروز که در آن شرکتها افراد تحصیلکرده را یک دیگری میقاپند به پایان خواهد رسید.. پس، دستمزدی که همان مهندسان مورد بحث ما، پنج یا ۱۰ سال دیگر خواهند گرفت، کمتر از امروز خواهد بود و او، البته تعجب خواهد کرد. اما حقیقت عرضه و تقاضا همین است.
بگذارید درآمد خودمان را با دیگران مقایسه کنیم تا هزینهها را بهتر درک کنیم. درآمد سرانه سالانه ایران هم کانون نزدیک به ۱۷۳۰ دلار است که احتمالاً تا پاین سالا جاری لااقل به ۱۸۰۰دلار خواهد رسید. درآمد سالانه آلمان فدرال از سوی دیگر کمی بیش از ۵۰۰۰ دلار است. یعنی در حدود سه برابر ما. پس در واقع حقوق و دستمزد در ایران باید به همان نسبت کمتر از آلمان فدرال باشد، حال آنکه چنین نیست و در بعضی قسمتها بیشتر است.
حقیقت دیگری که باید گفت این است که خوب، این نفت ما روزی تمام خواهد شد. بیست یا سی سال دیگر. در آن موقع درآمد سرانه ایران مسلماً از مرز ۵۰۰۰ دلار در سال گذشته است. خوب، چه چیزی باید جای این نفت را بگیرد؟ چه چیزی باید جای درآمد نفت را بگیرد که حالا به ما اجازه میدهد که خدمات بیشماری را به مردم ایران بدهیم؟ با این درآمد است که به قیمت مواد غذایی کمک میکنیم، آموزش رایگان تا سطح دانشگاه و بالاتر عرضه میشود، به کودکان مدرسه رو صبحانه داده میشود و انشاءالله روزی یک وعده غذای گرم هم داده خواهد شد. البته برای کسانی که مایل باشند و گرنه هر کس میتواند قابلمه غذای خود را از خانه بیاورد. بسیار سرویسهای دیگر هم میدهیم. هزاران سپاهی، مروج، مهندس و کارشناس به روستاها اعزام میشوند. این خرجها را با چه پولی انجام میدهم؟ با همین پول نفت. اگر بخواهم تمام کمکهایی را که از بودجه دولت میشود بشماریم بسیار طولانی خواهد شد. این کمکها برای همه روشن است. آیا کسی فکر میکند این همه سپاهی و کارشناس که به روستا میفرستیم، خرجشان از کجا تأمین میشود؟ از روستایی که نمیگیریم. الآن خیلیها در ایران مالیات نمیپردازند و خیلیها نباید هم بپردازند. اما آیا همه مالیات حقیقیشان را در این مملکت میپردازند؟
اگر ما این حقیقت را درک نکنیم که سرانجام چیز دیگری باید جای این نفت را بگیرد، کارمان به کجا خواهد کشید؟ نفت ما در حال حاضر ۲۳ میلیارد دلار، یا در این حدود، در سال درآمد دارد. بیست یا ۳۰ سال دیگر که نفت تمام میشود، جمعیت کشور ما در حدود ۶۵ میلیون نفر خواهد بود. یعنی در آن موقع، به قیمتهای ثابت امروز، دو برابر درآمد کنونی نفت را لازم خواهیم داشت تا همین وضع فعلی را حفظ کنیم اما هدف ما که حفظ سطح زندگی موجود نیست چون میخواهیم آن را بالاتر ببریم. در ضمن حساب کنید که دلار به قیمتهای جاری تا بیست یا سی سال دیگر چقدر ارزش خود را از دست خواهد داد. آن وقت خواهید فهمید که چند برابر همین درآمد فعلی را لازم خواهیم داشت تا وضع موجود را حفظ کنیم چه رسد به اینکه سطح زندگی را بالاتر هم ببریم. درست در همان موقع نفت ما تمام شده است. خوب، چطور میشود این کار را کرد؟
تنها راهش این است. کار کردن عموم ملت ایران. مردم ایران نه تنها باید مطابق دستمزد و برابر با ارزش دستمزد کار کنند بلکه باید بیشتر هم کار کنند. در این جا است که مردم باید حس وطن پرستی خود را نشان دهند. در اینجا است که هر ایرانی باید عرق ملی، پیشبینی آینده و فداکاری خود را نشان بدهد. برای حفظ این مملکت برای بهتر ساختن این مملکت چارهای جز این نیست که همه ما بیشتر و بهتر کار کنیم تا هم تولید و هم وصول مالیات افزایش یابد و ما بتوانیم خدمات بیشتر و بهتری را به ۶۵ میلیون جمعیت ایران بدهیم و باز هم جلوتر برویم. این کار، با حقهبازی و دروغ و وعده سر خرمن شدنی نیست و فقط با کار و زحمت و از خودگذشتگی میشود. شما به آسمان بروید و به زمین بیایید، بالاخره برمیگردید به این واقعیت که این نفت روزی تمام خواهد شد و یک چیزی باید جای آن را بگیرد. این واقعیت تحت هر شرایطی، هر مرامی، هر فکری، هر فلسفهای، هر مکتبی بالاخره ناگزیر است. چارهای جز تولید بیشتر و جمعآوری مالیات بیشتر نیست. اگر بخواهید حکومت داشته باشید یعنی یک جامعه مرتب و منظم و مرفه و دمکراتیک که اداره میشود و پولش جمع میشود در یک خزانه عمومی و برای مصارف و مصالح عمومی که همه از آن اطلاع دارند خرج میشود، اگر یک جامعه هرج و مرج زده (آنارشیک) میخواهید که برای من مطرح نیست. اگر یک جامعه عقب افتاده و بدبخت میخواهید که نمیتواند مورد بحث من باشد. چون من ایران را تا ۲۰ سال دیگر در زمره ممالک خیلی پیشرفته میبینم. ما میتوانیم به این راه برویم و به آن هدف برسیم. میتوانیم برویم و برسیم بدون این که گرفتار معایب و مصائب دیگران بشویم.
اطلاعات: آیا مردم ما هم اکنون در این جهت آماده میشوند یا، برعکس، توقع فردی زیادتر و توقع اجتماعی کمتر شده است؟ روحیهای که مورد نظر شاهنشاه است چگونه باید بوجود آید؟
شاهنشاه: خوب، حزب برای همین است. حزب برای ایجاد همین روحیه تأسیس شد. حزب برای این است که نگذارد روحیه خودپرستی فردی بر جامعه مسلط شود. حزب برای این است که به مردم ما آموزش اجتماعی، سیاسی و حتی فلسفی- البته فلسفه انقلاب، نه چیز دیگر بدهد. یک روحیه انفرادی سنتی وجود دارد که از دوران فئودالی باقی مانده. این روحیه که جزو خصوصیات ما ایرانیها بوده است باید کم کم مهار شود و برویم به سوی اجتماعی بودن و اجتماعی فکر کردن. بهترین راه موفقیت در این زمینه، فعالیتهای حزب رستاخیز ملت ایران است. یعنی حزبی که تمام ملت آن را قبول کرده است.
اطلاعات: به نظر شاهنشاه حزب در این زمینه وظایف خود را انجام داده است؟ آیا از کار حزب در این مدت راضی هستند؟
شاهنشاه: میشود گفت بله. بله با توجه به استقبال که البته از این جهت بود که من از مردم خودم خواستم که وارد چنین تشکیلاتی بشوند و به سه اصل حزب هم عقیده دارند. مملکت هم که در هر حال رو به پیشرفت است و هر کس میتواند وضع امروز خود را با گذشته، حتی چند سال پیش، مقایسه کند. حزب در شرایط خوبی به کار پرداخته است. البته تشکیلات حزبی وقت لازم دارد. موقعی تشکیلات حزب محکم و برومند خواهد بود و نظم حزبی شکل خواهد گرفت که مردم علاوه بر احترام گذاشتن به حرف من، به تشکیلات حزب هم احترام بگذارند و به آن اعتقاد و ایمان پیدا کنند. در همین یکی دو تا انتخابات دیدیم که وضع بهتر شده و مردم هم بیشتر شرکت کردند. در آینده، مردم باز هم بیشتر شرکت خواهند کرد به شرط آنکه به قولی که میدهیم عمل کنیم و در ضمن بگذاریم که مشارکت واقعی، گسترش پیدا کند. مثلاً بگذاریم مردم در همان زمینه زندگی معاشی خودشان تصمیم بگیرند و عمل کنند. دلیلی هم نیست که نگذاریم چون مردم ما اصولاً مردمی باهوشاند و حساب کارها دستشان است. وقتی کار دست خود مردم بود خواهند فهمید که با دروغ نمیشود بطور مثال، آب را ارزان کرد برای اینکه این مملکت آب کافی ندارد. کدام آب ارزان؟ از کجا؟ میخواهند یکدیگر را بر سر تقسیم آب بکشند؟ خوب، یک مقدار آب که بیشتر نداریم. اگر خودشان سهمیهبندی نکنند تنها راه این است که قیمتاش را بالا ببریم به میزانی که هر کس بیشتر از حد معین مصرف نکند. این خیلی طبیعی است. میرسیم به برق. مگر میشود برق را مفت و مجانی داد؟ میلیاردها تومان یا دلار در زیر بنای برق خرج شده است. نیروگاههای برق هستهای میسازیم، خط عظیم انتقالی میسازیم تا برق مثلاً از بوشهر به تهران برسد. این را میخواهید مفت بدهیم؟ از پول کی؟ روی چه اصلی؟ این پول، این سرمایهگذاری به چه طریقی باید مستهلک شود؟ مفت که نمیشود. خوب، وقتی کار را به دست خود مردم دادیم متوجه واقعیات خواهند شد. مثلاً در امور شهرداری متوجه خواهند شد که اگر خیابانهای خوب میخواهند، اگر ترافیک خوب بخواهند باید عوارض بدهند. و یادمیگیرند که خرج راهآهن زیرزمینی، پلهای هوایی، خیابانهای جدید، پلهای پیادهرو، چراغهای راهنمایی و وسائل حمل و نقل عمومی را بپردازند. خود مردم خواهند آمد و خواهند فهمید که کار با وعده دروغ نمیشود و حقایق چیست. خوشوقتم که بگویم در انتخابات انجمنهای ملی بیش از پنچ میلیون نفر کارت الکترال گرفتند و ۹۰ درصد آنها رأی هم دادند.
اطلاعات: شاهنشاه از این رقم راضی هستند؟
شاهنشاه: بله. این یک انتخابات محلی بود در صورتی که میبینیم در بعضی کشورهای به اصطلاح دمکراتیک امروز میگویند که کمتر از ۵۰ درصد از کسانی که حق رأی دارند در یک انتخابات به مراتب مهمتر شرکت خواهند کرد. یعنی از هر دو نفر که میتوانند رأی بدهند یکی از آنها اصلاً علاقهای به رأی دادن آن هم در مهمترین انتخابات کشور خود ندارد. آن وقت آنها ما را مسخره میکنند که خودشان به اصطلاح دموکراسی دارند و ما نداریم. خوب، دموکراسی- اگر وجود داشته باشد- غیر از این کاری که ما میکنیم چه معنایی میتواند داشته باشد؟ راستی معنای دموکراسی چیست؟ برای بعضیها معنای دموکراسی این است که یکی راه بیفتند توی خیابان، در روز روشن- آن هم نه در یک ده کوره، در یک شهر بزرگ، در یک پایتخت- و جلوی مردم، بخصوص زنها را بگیرد و بگوید: کیف پولات را به من بده و بعد از گرفتن کیف پول، چاقویش را در شکم طرف فروکند و جلو چشم همه، راست راست، به راه خود برود. این دموکراسی است؟ این حقوق بشر است؟ آن وقت آن مملکت که در مهمترین انتخاباتش حداکثر ۴۵ یا ۵۰ درصد از رأی دهندگان شرکت میکنند و مردم هم همانطور که گفتم نفله میشوند و کارد توی شکمشان فرومیرود، میخواهند از ما درباره دموکراسی و حقوق بشر سئوال کنند. واقعاً مسخره است. مگر دموکراسی فقط فحش دادن است؟ مگر دموکراسی فقط دزدیدن است؟ مگر دموکراسی فقط هوچیبازی است؟ مگر دموکراسی فقط کشتن است؟ پس حقوق کسانی که بیگناه در خیابان، در خانه یا در اتاق هتل کشته میشوند چه میشود؟ آنها بشر نیستند؟ آنها حقوق ندارند؟ اگر دارند، چه کسی حقوق آنها را حفظ میکند؟
حالا ما چه میکنیم؟ جلوی کسی را میگیریم که علاوه بر اینکه خائن و وطنفروش است، تروریست هم هست. ما مردم را از شر او حفظ میکنیم و نمیگذاریم مملکت را دو دستی تقدیم دشمن بکند. آیا این حفظ حقوق بشر نیست؟ آیا ما به این خاطر که نمیگذاریم افراد بیگناه کشته شوند، حقوق بشر را حفظ نکردهایم؟ چند روز پیش در روزنامه دیدید که از طرف دربار رفته بودند به دیدن خانوادهای که بچه دو ساله یا سه سالهشان در کوچه بوده و تیر خورده و مرده است ولی برادرش یا خواهرش را فرستادیم به خارج که چشم صدمه دیدهاش را معالجه کند که خوشبختانه خوب شد و برگشت. از اینها دهها مورد بوده است. مادر و دختری بودند که دختر ۲۰ ساله بود و تازه عروس. یک تروریست نارنجک را منفجر میکند و مادر و دختر تکه تکه میشوند. تکههای گوشت شان میپرد و میچسبد به در و دیوار و درخت. خوب این کسانی که به این شکل کشته میشوند، حقوقی نداشتند؟
اطلاعات: شاهنشاه به ضرورت تشکیلات اشاره کردند. آیا تشکیلاتی برای جمعآوری و تجهیز سرمایه لازم نداریم که از هم اکنون کار خود را آغاز کند و جانشین نفت شود؟
شاهنشاه: چرا فکر این کار را هم کردهام. همین شریک شدن مردم در سهام کارخانهها همان کاری را که شما گفتید بطور غیر مستقیم انجام خواهد داد و سرمایههای تازهای چه در بخش دولتی و چه در بخش خصوصی تشکیل خواهد داد و تجهیز خواهد کرد. هر فرد با پول خود سهم میخرد و این، غیر مستقیم، یک سرمایهگذاری مجدد است در صنعتی کردن بیشتر کشور. از این طریق و به بهترین وجهی و بدون آنکه غولی بسازیم، بدون آنکه به اصطلاح امپراتوریهای صنعتی بوجود آوریم، با پخش سهام میان مردم، پول اضافی مردم را به یک طریق شرافتمندانه و با نتایج خوب جمع میکنیم برای همین سرمایهگذاری که صحبت اش شد. یعنی برای تولید ثروتهایی که درآمد حاصل از آن کم کم جای درآمد نفت را خواهد گرفت. یک راه دیگر هم، همانطور که گفتم، وصول مالیات بیشتر است- البته مالیات به حق.
اطلاعات: آیا پیشبینی شده است که این سهام، مثلاً تا پنج سال دیگر، به چه تعدادی خواهد رسید و چه درصدی از مجموع سرمایهگذاری در کشور را تشکیل خواهد داد؟
شاهنشاه: البته. وزارت امور اقتصادی و دارایی حسابهایی کرده است. این مطلب را هم در نظر بگیرید که هر شرکتی که سهاماش عرضه میشود باید سود ده باشد و اگر نباشد اصلاً سفارش نمیکنیم که سهاماش را بخرند. اما پنج سال که گفتید قدری زود است و باید حساب تان را در مدتی طولانیتر بکنید چون تعداد زیادی از کارخانهها هنوز پنج سال از عمرشان نگذشته است و تا پنج سال هم از عرضه سهام معافاند. درحال حاضر، تعداد کارخانهها کم نیست اما از حالا به بعد ببینید که تعداد کارخانهها ما چه خواهد شد. چه بسا الآن کسانی هستند که حاضرند از روز اول ۴۹ درصد از سهام کارخانهشان را به کارگران و کارکنان خود بفروشند و پنج سال صبر نکنند. بدین ترتیب، هم تعداد سهام و هم تعداد کارخانهها مرتب تغییر میکند و افزایش مییابد.
اطلاعات: مطالبی که درباره ضرورت کار بیشتر فرمودید، با توجه به جریانات سالهای اخیر، در واقع یک موضعگیری مجدد و اساسی است. این تصور- شاید به غلط- وجود داشت که ما میرویم به سوی نوعی رفاهگرایی که میتواند یک جامعه را به صورت یک تنبلخانه درآورد- تنبل خانهای که در آن دولت، سرانجام، وظیفه باد زدن مردم را هم بر عهده میگیرد. بنظر میرسد که همه مردم به تدریج در دولت مستحیل میشوند، دولتی که همه کار میکند، از ماهیگیری، فروش گوشت و موز گرفته تا ترتیب کنسرت جاز و فستیوال فیلم. دخالت دولت به همه زمینهها گسترش یافته است و گاه به نظر میرسد که ملت به صورت یک وزارتخانه در میآید اما فرمایشات شاهنشاه اکنون نشان میدهد که به آن راه نخواهیم رفت. آیا این نتیجهگیری درست است؟
شاهنشاه: حتماً، نه تنها درست است بلکه، باید بگویم اگر تجدید نظر نکنیم از بین میرویم. من که از ملت ایران چیزی را پنهان نمیکنم. این ریخت و پاشی که شد، در همین مدت و به همان وضعی که صحبتاش شد، به قول شما کار را به جایی کشاند که حالا باید مردم را باد هم بزنیم. علت بروز این وضع این بود که ما پولی به دست آوردیم که در واقع نمیتوانستیم خرج کنیم. همین الآن هم مشکل است. کمبود کارگر یک علت مهم است. میروید به ده، شکایت دارند که کارگر نیست یا اگر هست پول عجیب و غریب میخواهد. در شهر هم همین وضع است. البته من مخالف افزایش بیشتر حقوق و دستمزد کارگران نیستم چون هنوز به آن حدی که دلم میخواهد نرسیده است. اما گرفتاری این است که میگویند: اینها کار نمیکنند. کار نکردن خطرناک است. این، در ایران امروز قابل قبول نیست. هر کس که کار نکند ما دماش را میگیریم و میاندازیماش بیرون مثل یک موش. کسی که کارش را انجام نمیدهد نه وظیفه وجدانی اش را- که کار کردن در برابر دستمزد است- انجام میدهد و نه به وظیفه میهنیاش که دلسوزی در کار است میپردازد. چنین فردی از هر دو لحاظ محکوم است. دانشجویی که علاوه بر برخورداری از آموزش رایگان، از دولت حقوق میگیرد فردا ممکن است بگوید یک آپارتمان لوکس و یک اتومبیل هم برای من بخرید و بعد هم یک دیپلم مجانی به من بدهید چون نمیخواهم درس بخوانم. ما به کسی اجازه نمیدهیم که لوس بشود. ما هر تنبلخانهای را میریزیم بهم. این چیزها که گفتید همه خوابی بود که گذشت، تمام شد و رفت. از سال آینده یا احیاناً سال بعد از آن، میلیونها ایرانی که درس سنین زیر ۱۴ سال هستند به تدریج بالغ میشوند و سرازیر میشوند به طرف بازار کار.
یادم هست حتی چند سال پیش یک بنا- که امروز این قدر شأن و منزلت دارد و مردم مجیزش را میگویند- بیچاره از روی بیکاری حاضر بود بیاید منزل شما و از بام تا شام فقط در اِزای یک وعده غذا کار کند. حالا در این وضعیت برزخی ما محتاج کارگر هستیم. این وضعیت برزخی موقعی شروع شد که یک باره پول زیادی به ما رسید. درست در موقعی که امکان خرج کردن درستاش را نداشتیم. در نتیجه، قسمتی از پولی که خرج کردیم همان تنبلخانهای را که گفتید ایجاد کرد. حالا با التماس به دنبال کارگر میرویم و معلوم نیست هر کس در برابر پولی که میگیرد چقدر کار میکند. این مطالبی که گفته شد باید صاف و پوست کنده به اطلاع همه ملت ایران برسد. اینها مطالبی است که باید در کانونهای حزبی بحث شود، دربارهاش نوشته شود و آنقدر بگوییم که یک تحول اخلاقی، یک آگاهی تازه بوجود بیاید.
من صاف و پوست کنده حرف میزنم چون فردا دنبال گرفتن رأی نیستم که بخواهم روی معایب سرپوش بگذارم و دروغ بگویم. من فقط میتوانم حقیقت را بگویم، آن هم با دلسوزی. این نفت ایران موقعی تمام میشود که عمر طبیعی من هم تمام خواهد شد. خوب، من اگر دلسوز نباشم چرا حرفهایم را این قدر صاف و پوست کنده و بیپرده نزنم؟ ما هم میتوانیم بگوییم که فعلاً که پول نفت هست و بعد از ما هم مردم بروند آب خنک بخورند، به ما چه؟ اما این که مملکت داری نیست. این که فرماندهی نمیشود. آن هم در این سالی که پنجاهمین سال سلطنت دودمان ما جشن گرفته میشود.
خود شما حتماً میدانید که مملکت ما قبل از پهلوی در چه وضعی بود و حالا در چه وضعی است. حالا، مگر من میتوانم بیایم و مثل آن پادشاه فرانسه بگویم: بعد از ما هر چه بادا باد؟ نه، نه، نه. چنین چیزی در اخلاق خانواده پهلوی نیست. نه، نه، نه. چنان چیزی در شأن من نیست. من نمیتوانم بگویم فعلاً پولی را که هست به همه بخورانیم و به فردا فکر نکنیم. من به کسی رشوه نمیدهم که ادعای شاهدوستی و میهنپرستی بکند. اولین شرط ایرانی بودن همین میهنپرستی و شاهدوستی است. ما به زور هم که شده این ملت را به مرحله «تمدن بزرگ» خواهیم رساند. اما کسی فکر نکند که «تمدن بزرگ» در یک تنبلخانه بوجود میآید و با آتش زدن ثروت مملکت. «تمدن بزرگ» فقط موقعی ممکن خواهد بود که میهنپرستی بزرگ در قلب فرد فرد ایرانیها باشد. معنای میهنپرستی بزرگ در زندگی واقعی است که هر فرد، در هر مقامی، نه تنها کار خود را از روی وجدان و دلسوزی انجام بدهد بلکه حاضر باشد بیش از وظیفه خود هم کار کند. میهنپرستی بزرگ یعنی بیش از آنچه از میهن میگیریم به میهن بدهیم. درصورتی که میهنپرستی بزرگ و کار و کوشش خستگیناپذیر از روی وجدان نباشد، تمدن بزرگ هم بوجود نخواهد آمد. این، بدون آن نمیشود.
اطلاعات: اما یک اقلیت کوچک ولی با نفوذ که فسادش را به تدریج در همه کشور منتشر میکند، از این مرحله برزخی که شما فرمودید بسیار سوء استفاده میکند.
شاهنشاه: این، باید درست بشود و درست هم خواهد شد. گفتم که من حتی اگر به زور هم شده باشد این مملکت را درست میکنم و به «تمدن بزرگ» میرسانم و این «تمدن بزرگ» شرایطاش همان است که گفتم. این را هم فراموش نکنید که ایرانی واقعی هنوز وجود دارد و در اکثریت است. میفرستیدش به ظفّار و در آنجا به رایگان و با شجاعت بینظیر جانش را در اجرای امر فرماندهاش میدهد. این مردم عادی که جان خود را به خطر میاندازند و تروریستها را میگیرند و سرکوب میکنند، نشان میدهند که غیرت ایرانی هنوز وجود دارد. ولی ما از مردم تقاضا ی فداکاری و از خودگذشتگی نکردهایم و در عوض آنها را لای پنبه پیچیدهایم. حالا وضع عوض میشود و باید بیشتر کار کرد و فداکاری کرد برای پیشرفت مملکت.
حزب مسئول توضیح و آموزش این روحیه است درحالی که باید با هر روحیه منفی هم مبارزه کند. حزب رستاخیز ملت ایران، وسیله ادامه اجرای ۱۷ اصل انقلاب است بر اساس فلسفه انقلاب که به زودی منتشر خواهد شد وظیفه حزب است که هرگونه لوسبازی زیاده خواهی بیجا و کم کاری را از بین ببرد.
خوشبختانه اخیراً چند مسافرت کردم به آذربایجان شرقی، همدان و کرمانشاهان و با نظر خیلی خیلی خوبی برگشتم. آن مردمی که من دیدم با آن سادگی، با آن شور و ایمان و صفا، با آن توقعات معقول و حسابی، اکثریت مردم را تشکیل میدهند. با کمک آنها همه کار میشود کرد و به خاطر آنها هر کاری را خواهم کرد.
اطلاعات: مسئله کمبود مسکن و بالا بودن اجارهها، همانطور که شاهنشاه مستحضرند مطرح است و گاه حتی مسئله شماره یک کشور به شمار میآید و بالا رفتن تقاضا علت اصلی است. اما در همین تهران بر اساس یک تحقیق بین ۴۵ تا ۵۰ هزار واحد مسکونی خالی هست که مالکانش حاضر به فروش یا اجاره نیستند چون از تغییر مقررات میترسند یا به امید سود بیشترند. در ضمن به نظر میرسد که با تصویب قانون مبارزه با بورسبازی زمین، یا به قول شاهنشاه خاکبازی، سودجویی از زمین به مستغلات منتقل شده است. برای پایان دادن به این وضع چه باید کرد؟
شاهنشاه: ساختمان بیشتر و بیشتر البته فکری هم داشتم که به دولت گفتهام مطالعه کند. در بعضی ممالک مقرراتی هست که اگر کسی، بدون جهت، خانه یا آپارتمانی را که برای اجاره ساخته است در سه یا شش ماه اجاره ندهد و خالی نگه دارد، دستگاه مربوطه مثلاً شهرداری- آن خانه یا آپارتمان را به اسم مالک اش به قیمت روز اجاره میدهد و پولش را به حساب او در بانک میگذارد. اطلاع دارید که در خیلی جاها این مقررات هست. ممکن است عدهای بگویند چنین مقرراتی باعث خواهد شد که مردم دیگر از روی ترس ساختمان نکنند. اما چرا باید این طور بشود؟ اجاره حقیقی و عادلانه به حساب مالکان در بانک گذارده خواهد شد. مسئله مصادره در کار نیست. اما از نظر درازمدت، جواب واقعی سئوال شما همان افزایش عرضه است و برای این کار باید مصالح بیشتر تولید کرد.
اطلاعات: بعضی کارشناسان میگویند که ایرانیها در ساختمانهای خود مصالح زیادی به کار میبرند و بخصوص آهن و سیمان را تلف میکنند بیآنکه به محاسبات فنی توجهی داشته باشند...
شاهنشاه: البته این مسائل هست. مثلاً استاندارد بسیاری از آپارتمانهای ما بخصوص از نظر سطح زیربنا از اروپای غربی بیشتر است. قیمت هم که البته بیش از حد بالا است. از یک طرف بازده کارگران ساختمان ما پایین است و از طرف دیگر هنوز نتوانستهایم کار ساختمان را تا سر حد امکان ماشینی کنیم. این مسائل را در آینده باید حل کنیم. هم بازده کار باید افزایش یابد و هم استاندارد ساختمان باید مناسب درآمدهای ایرانی باشد. یعنی باید خانهها و آپارتمانهایی ساخت که اکثریت خانوادههای ایرانی قدرت خرید یا اجاره آن را داشته باشند نه فقط یک اقلیت. خانهها و آپارتمانهای لوکس و سوپر لوکس هم بسازند چرا نه؟ من اتفاقاً مخالفت با اینکار ندارم اما چنین خانهها و آپارتمانهایی باید به تعداد و مقداری که لازم است ساخته شود نه بیشتر. کسانی که میتوانند چنین خانهها یا آپارتمانهایی را بخرند یا اجاره کنند اکثریت نیستند. در هر کاری که میکنیم باید به فکر اکثریت باشیم. حالا، خوشبختانه، مثل این که حرکتهایی در این سمت شروع شده است. باز هم تأکید میکنم که باید تعداد هر چه بیشتری خانه و آپارتمان بسازیم با استاندارد کمی پایینتر که به قیمت ارزانتر در دسترس همه خانوادهها قرار بگیرد.
اطلاعات: میتوانم بپرسم که نگرانیهای شاهنشاه درباره آینده کدام است؟
شاهنشاه: از نظر داخلی که، خوشبختانه، نگرانی ندارم. اما از لحاظ دنیا بطور کلی، نگرانیهایم اتفاقاً خیلی زیاد است. به نظر میرسد که تا هفت یا هشت سال دیگر سرنوشت دنیای امروز ما تعیین خواهد شد به این معنا که آن تمدنی که ما میشناسیم، تمدنی که البته معایب زیاد دارد اما خوب، محاسنی هم دارد، خواهد ماند یا نه؟ آیا دنیای ما دگرگون خواهد شد، آیا دنیای ما زیر و رو خواهد شد؟ جواب این سئوالها تا هفت یا هشت سال دیگر روشن خواهد شد. اما کسانی که میخواهند این تمدن را از بین ببرند و این دنیا را زیر و رو کنند، نباید به اشتباه تصور کنند که این دنیا اگر زیر و رو شود حتماً مارکسیست خواهد شد. برعکس، اگر زیر و رو بشود، مارکسیسم هم از بین خواهد رفت. نمیتوان دقیقاً پیشبینی کرد که چه خواهد شد. آیا آنارشیسم کامل خواهد شد؟ البته آنارشیسم کامل هم پس از مدتی، خودش به سوی نوعی نظم و تشکیلات تازه خواهد رفت چون جامعه انسانی نمیتواند بدون نظم و تشکیلات ادامه پیدا کند. در هر حال، فکر نمیکنم چیز بهتری خواهد شد. من عقیده دارم که همانطور که ما توانستیم این مملکت را که در شهریور ۲۰ آن تکان را خورد و در مرداد ۱۳۳۲ ما در آن وضع تحویل گرفتیم، درست بکنیم و به وضع امروزش برسانیم دنیا هم قابل درست کردن هست و تنها تصمیم و اراده و دوراندیشی لازم است.
اطلاعات: پس شاهنشاه در بدبینی کلی که اکنون با توجه به افزایش قدرت نظامی بلوک معروف و به توتالیتر وجود دارد سهیم نیستند؟
شاهنشاه: چرا. اما بدبینی ما بخاطر ولنگ و وازی و لاابالیگری طرف دیگر است. در ضمن بلوک توتالیتر هم بدون نقاط ضعف نیست. آنها هم مشکلات بیشمار دارند و نقاط ضعف بیشمار...
اطلاعات: همیشه گفته میشود که آنها وقتی ضعیف میشوند مهاجم میشوند...
شاهنشاه: بله، اگر در خطر باشند. اما حالا که در خطر نیستند مگر از داخل که آن مطلب دیگری است. در هر حال امید من این است که تحولاتی از هر دو طرف صورت گیرد و دنیا به یک تفاهم مداوم واقعی برسد و یک «شیوه همزیستی» قابل قبول بوجود آید و اساس صلح بشود. بعد از آن، تحول دنیا چه وضعی را به همه ارائه بدهد یا تحمیل کند مطلب دیگری است. در غیر این صورت، جنگ هستهای، آنقدر وحشتناک است که تصورش هم تکاندهنده است. تحولات منطقه خودمان را چگونه میبینید؟ میتوان خوشبین بود یا نه؟
شاهنشاه: فعلاً هیچ چیزی که باعث خوشبینی باشد نمیبینم. تنها راه ما، همچنان، قوی شدن و قوی ماندن است. تنها بیمه ما در برابر همه خطرات آینده فقط قوی شدن است وگرنه فعلاً عنصر دلگرم کنندهای نمیبینم.
اطلاعات: آیا دفاع از ایران و سیاست مستقل ملی نمیتوانند جزو اصول انقلاب قرار گیرند؟
شاهنشاه: این دو از اتمام اصول انقلاب هم مهمترند. تا ایرانی نباشد هیچ یک از اصول انقلاب معنا نخواهد داشت و قابل اجرا نخواهد بود. اگر ایران قوی و مستقل باشد، اصول انقلاب هم خواهد بود اما اگر نباشد هیچ چیز دیگر هم نخواهد بود. دفاع از ایران و سیاست مستقل ملی را به جای این که جزو اصول انقلاب قرار دهیم، به عنوان دو «مافوق اصل» اعلام میکنیم. خوشبختانه مردم ما اهمیت فوقالعاده این دو مافوق اصل را به خوبی درک میکنند. دفاع از ایران و سیاست مستقل ملی حتی مافوق زمان و تاریخ است.
اطلاعات: یکی از دشواریهای مداوم مردم بوروکراسی و معطلی زیاد در دستگاههای دولتی است. وضع قوانین و مقررات تازه، هر روز تماس مردم را با دستگاههای دولتی بیشتر میکند در حالی که بوروکراسی عصبانی کننده ادامه دارد. وزیر امور اقتصادی و دارایی میگفت که برای یک کار ساده، مثلاً تمدید جواز یک کارخانه، ۳۵ تا ۳۷ عمل مختلف لازم بود که یک ماه و نیم طول میکشید. حالا این عملیات به هفت تا کاهش یافته و فقط سه روز طول میکشد. در حالی که حجم کار دولت زیادتر میشود، ضرورت بهبود وضع ادارات و تسریع کارها بیشتر حس میشود.
شاهنشاه: به همین جهت است که انقلاب اداری را یکی از اصول انقلاب اعلام کردیم و در این زمینه، البته، سعی خودمان را میکنیم.
اطلاعات: آیا نمیشود برای انجام انقلاب اداری مدتی تعیین کرد، مثلاً سه سال یا پنج سال که در پایان آن کارهای انجام شده در این زمینه قابل ارزیابی باشد؟
شاهنشاه: آخر با کدام الگو؟
اطلاعات: اگر در یک مورد میشود ۳۵ عمل را به هفت تا یا هشت تا کاهش داد چرا در موارد دیگر نشود؟ دولت میتواند بسیاری از کارها را بکلی به مردم تحویل بدهد. آیا هر چه تماس مردم با دولت در سطح اداری کمتر و در سطح فکری بیشتر باشد، بهتر نیست؟
شاهنشاه: اتفاقاً همین نقشه را داریم. همین انجمنهای محلی، همین سیاست مشارکت و همین عدم تمرکز در ست به همین منظور است. اینها همه جزو برنامهمان هست. همچنین در نظر داریم که کار ادارات را تا سر حد امکان کامپیوتری بکنیم. این بخودی خود کارها را سریعتر خواهد کرد. این که ماشین جواب شما را بدهد، بخودی خود، مقدار زیادی از بوروکراسی را از بین خواهد برد. مگر این که ماشین هم به تدریج بوروکرات بشود و دست آخر یک جواب دیوانهوار به شما بدهد. این، کاملاً ممکن است، البته در موارد بسیار استثنایی. جریانی که باید، مثلاً از ۱۵ میز بگذرد البته خیلی طول میکشد. سر هر میز، مدتی صرف تعارف و احوالپرسی میشود. کارمندی که پشت میز نشسته است یک روز سر حال است و یک روز دلخور، بخاطر مسائل شخصی. این، خودش، در سرنوشت ارباب رجوع ادارات مؤثر است اما کامپیوتر سر حال بودن و دلخور بودن ندارد. برای به ثمر رساندن انقلاب اداری، اقدامات درازمدت لازم است که یکی از آنها عدم تمرکز است و یکی هم مطالعه برای بکار بردن روشهای میانبر و از بین بردن حشو و زوائد و یکی هم، البته، کامپیوتری کردن کارها. از نظر تعیین مدت براتی رسیدن به این هدفها اگر صحبت از تشکیلات نظامی بود، این کار را میکردم.
اطلاعات: انقلابی که توانست فئودالیسم را از بین ببرد باید بتواند نیک مسئله ساده مثل بوروکراسی را حل کند...
شاهنشاه: این مسئله به این سادگی که خیال میکنید نیست. اگر ساده بود، حتماً همه تا کنون حلاش کرده بودند اما خودتان میدانید که بوروکراسی در همه جای دنیا وجود دارد، در همه کشورها، چه کاپیتالیست و چه کمونیست همه هم خودشان را مسخره میکنند و چارهای هم ندارند. با این حال، ما طبق برنامه حسابشدهای که گفتم به این کار هم خواهیم رسید.
اطلاعات: سئوال دیگری که برای مردم مطرح است این است که مبارزه با فساد که با آن همه سر و صدا شروع شد چرا فروکش کرد؟ رسیدگی به اتهاماتی که عنوان شد و پروندههایی که تشکیل شد چقدر طول میکشد؟
شاهنشاه: در قسمتهای نظامی آنطور که میگویید نبود. تمام کسانی که به اصطلاح به سیخ کشیده شدند نظامیان خطاکار بودند که مجازات شدند و نمیگویم بدبختها برای اینکه غلط میکنند فاسد باشند و پدرشان را هم درمیآوریم ولی در بخش غیرنظامی، با این دادگستری که ما داریم- یا همه دارند- معلوم نیست چه میشود. تا حدی میشود گفت که دادگستری بهشت بزهکاران و تبهکاران است- نه فقط در ایران بلکه در همه کشورها، چون اصولاً کسی محکوم نمیشود که بتوان مجازاتش کرد. مثلاً در آمریکا میگویند اگر کسی به کسی تهمت زد، کسی که تهمت خورده است باید ۲۰ سال زحمت بکشد و دوندگی بکند تا روشن شود که تهمت نادرست بوده است. این، یعنی بهشت تبهکاران و بزهکاران تمام گانگسترهای معروف را که بخاطر آدمکشیهایشان که اظهرمنالشمس است، نمیگیرند. آنها را به جرم حقهبازی مالیاتی میگیرند. مثلاً همین رهبر «مافیا» که اخیراً مرد، راست راست راه میرفت و همه هم میدانستند چه کاره است اما نمیتوانستند بطور قانونی محکوماش کنند. با این حال، نمیگویم که باید دست روی دست گذاشت و هیچ کاری کرد. حزب در این زمینه هم نقش اساسی دارد. حزب باید هم به مردم بیاموزد که رعایت قوانین و مقررات بکنند و هم نظارت کند که دستگاه دادگستری ما خود را طوری تکان بدهد که بتواند واقعاً مجری عدالت باشد. در قسمت نظامی هم که زیر نظر مستقیم خود ما است فاسدها را بکلی قلع و قمع میکنیم و از کوچکترین خطایی نمیگذریم.
اطلاعات: اما در جریان رسوایی فروش اسلحه از طرف شرکت آمریکایی لاکهید به کشورهای مختلف اسم ایران به میان نیامد...
شاهنشاه: خوشبختانه، نه لاکهید، نه نورتروپ، نه گرومن. هیچ کس نتوانست وصلهای به ایران بچسباند حتی یک سنت آمریکایی هم مطرح نشد. همه فساد بین خودشان بود، یعنی ممالک به اصطلاح دمکراتیک. البته برادران لاوی هستند که معلوم نیست کجاییاند و چه تابعیتی دارند و چیزهایی گفتهاند که معلوم است دروغ است. بعضیها هم پشت سر مرده حرفهایی زدهاند که بکلی پرت و پلا است و هیچ سند و مدرکی ارائه نشده. برای من جای خوشوقتی است که کوچکترین سایهای روی معاملات اسلحه ایران اصلاً وجود ندارد و البته غیر از این هم اجازه نمیدادم. در مورد نورتروپ هم گفتند رشوه دادهاند معلوم شد رشوه را به یک شرکت اروپایی داده بودند نه به مقامات ایرانی.
اطلاعات: کنگره حزب باید دبیر کل را برگزیند. آیا تفکیک دبیر کلی از نخست وزیر قطعی است؟
شاهنشاه: بله، از اول هم گفتم که نخستوزیر برای دو سال دبیر کل باشد. معنیاش این است که بعد از آن دبیر کل نباشد. حجم کار به حدی است که یک نفر نمیتواند هر دو سمت را داشته باشد. پس نخستوزیر از دبیر کلی کنار میرود و یک دبیر کل تمام وقت انتخاب میشود. لازم نیست که تفکیک این دو سمت در اساسنامه حزب قید شود اما این به صورت یک سنت حزبی در خواهد آمد.
اطلاعات: نظر شاهنشاه درباره بهای محصولات کشاورزی چیست؟ گفته میشود که ما در حالی که در سطح مصرف مواد کشاورزی کمک غیر مستقیم میدهیم، قیمت محصولات کشاورزی را برای تولیدکننده داخلی پایین نگاه میداریم و این باعث میشود که کشاورزی از نظر سرمایهگذاران جالب نباشد...
شاهنشاه: معلوم نیست مطلبی که درباره قیمت محصولات کشاورزی گفتید تا چه حد و در چه قسمتی درست است. و آیا قیمت گندم ایران، امروز، از قیمت گندم خارجی کمتر است؟ آیا برنج ایران ارزانتر از برنج خارجی است؟ نه. باید بگویم که گرانتر است. آیا قیمت «سویا» و دیگر مواد خام روغن نباتی در ایران بیشتر از قیمتهای بینالمللی نیست؟ از این گذشته، درآمد سرانه ما از درآمد سرانه آمریکا یا اروپای غربی کمتر است. آیا با وجود این درآمد سرانه کمتر، بازده کمتر، کارایی کمتر و تولید بسیار بسیار کمتر، قیمت باید مساوی باشد؟ نه. این غلط است. حالا فرض کنیم که قیمت مساوی را قبول داشته باشیم اما دیگر چرا قیمت بالاتر را قبول کنیم؟ این یک وضع ناسالم خواهد بود. چنین کشاورزی ناسالم و مریض خواهد بود و بالاخره بکلی از بین خواهد رفت.
اطلاعات: آیا نمیشود همین مطلب را در مورد بعضی صنایع گفت؟ قیمت محصولات صنعتی ما بالاتر از سطح بینالمللی است...
شاهنشاه: در مورد صنایع این را قبول کردهایم چون کار در این زمینهها باید شروع بشود و به تدریج از نظر بازده و کارآیی به سطح بینالمللی برسد. اما اگر شما بخواهید گندم بکارید در یک زمینی که حتی چهار یا پنج تُن محصول نمیدهد (البته آبی) کار اقتصادی نکردهاید. بهتر است به جای تلف کردن وقت و پولتان بروید دنبال یک کار دیگر. مثلاً در آن زمین میوه بکارید یا چیز دیگری که اقتصادی باشد. البته این کار را باید یاد بگیرید چون به آسانی کشت گندم نیست. کشاورزی ما در هر حال باید اقتصادی بشود و قدرت رقابت پیدا کند. فعلاً حداکثر کاری که میتوانیم بکنیم این است که قیمت بینالمللی را حفظ کنیم اما بیشتر نمیتوانیم بدهیم درحالی که بازده کمتر است. یعنی اگر بخواهیم این کار را بکنیم باز همان سیاست غلط کمکهای بیجا است که همه چیز را خراب میکند.
اطلاعات: پس کشاورزی ما باید مبارزه کند، اصلاح شود و خودش در عمل یاد بگیرد که روی پای خودش بایستد.
شاهنشاه: البته ما به کمک معقول و حساب شده همان مروجی که به روستا میفرستیم، کودی که تقریباً مجانی میدهیم و خدماتی که عرضه میکنیم کمک به کشاورزی است. اگر اینها نباشد که هیچ، همان کشاورزی قرون وسطایی خواهد شد.
اطلاعات: کمبود معلم هنوز یکی از مسائل عمده کشور است، آیا برنامه تازهای در این زمینه تهیه نشده است؟
شاهنشاه: چرا. در این زمینه فکرهایی کردهایم. این را جزو برنامههایمان قرار میدهیم که هر کس داوطلبانه، اما به عنوان یک وظیفه وجدانی و میهنی، در هفته فقط چند ساعت- زیاد هم نمیگوییم- در مدارس درس بدهد. به این ترتیب وضعیت، بکلی عوض خواهد شد. فعلاً نزدیک به نیم میلیون تحصیل کرده دانشگاه و مدارس عالی داریم و نزدیک به دو میلیون هم کسانی هستند که تحصیلات دبیرستانی تا حد دیپلم دارند، در حالی که تعداد آموزگاران و دبیران مان در حدود ۲۳۰ هزار نفر است و ۱۸۰ هزار معلم و دبیر هم کم داریم. حتی اگر یک دهم از تحصیلکردههای ما هفتهای دو ساعت بطور داوطلبانه در مدارس درس بدهند این کمبود تا حد زیادی جبران خواهد شد. در این زمینه هم حزب باید کمک کند تا یک برنامه ملی تهیه و اجرا شود.
اطلاعات: شاهنشاه بارها فراخواندهاند که برای گسترش آموزش نباید منتظر بناهای کامل و احیاناً لوکس باشم. آیا کلاسهای درس را نمیتوان در هر جا که در دسترس باشد و در اختیار قرار گیرد تشکیل داد؟
شاهنشاه: البته میشود. همان طور که الآن در کوه و بیابان و در چادر به عشایر درس میدهیم. میتوانیم از ادارات دولتی در ساعات غیر اداری، حتی از پارکها و پارکینگها، محوطههای گوناگون و هر جای دیگری که مناسب باشد و هوا اجازه بدهد برای تشکیل کلاس درس استفاده کنیم. چنین کاری که امیدوارم خیلی موقتی باشد بسیار انقلابی خواهد بود. با گذاشتن یک تخته سیاه و جمع کردن شاگردان و معلم هر محلی را میتوانیم به صورت یک کلاس درس درآوریم. انقلاب میتواند و باید با حداقل امکانات حداکثر کارها را بکند. حزب وظیفه دارد که این روحیه انقلابی را در همه زمینهها تقویت کند.
اطلاعات: سپهبد براون، رئیس ستاد ارتش آمریکا، اخیراً ادعا کرد که شاهنشاه در پی احیای امپراتوری ایران باستان هستند. دیگران هم، که البته خیرخواه ما نبودهاند، قبلاً ادعاهای مشابهی کردهاند. نظر شاهنشاه چیست. در این زمینه چه میفرمایند؟
شاهنشاه: براون بعداً معذرت خواست و از این بابت تأسف عمیق خودش را به ما ابراز کرد اما استدلال او واقعاً مضحک بود. گفته است چون ما میگوییم خلیج فارس، میخواهیم امپراطوری ایران باستان را تجدید کنیم. آخر این هم شد استدلال؟ خود او مگر ۵۰ سال پیش که مدرسه میرفت خلیج فارس ارا به چه اسمی میشناخت؟ پنجاه سال پیش که من پادشاه نبودم و خلیج فارس هم مثل همیشه خلیج فارس خواهد بود و وقتی هم که من نباشم خلیج فارس خواهد ماند. اما در مورد ایجاد به اصطلاح امپراتوری باید بگویم مگر عقلمان کم است که دنبال این حرف برویم؟ مگر خاک کم داریم؟ مگر جمعیت کم داریم؟ مگر ثروت طبیعی کم داریم؟ مگر مشکل و مسئله کم داریم؟ ما همین محدوده فعلی ایران را درست کنیم خودش خیلی کار است. برای ایجاد همان تمدن بزرگی که به شما گفتم ۱۰ عمر لازم است و ما سعی میکنیم این کار را در یک عمر بکنیم.
اطلاعات: براساس یک برآورد کارشناسان نفتی درآمد ایران از نفت در سال مسیحی جاری بین چهار تا پنچ میلیارد دلار بیشتر از مبلغی است که سازمان برنامه و بودجه پیشبینی کرده بود. اگر این حساب درست است، با درآمد اضافیمان چه خواهیم کرد؟
شاهنشاه: این برآورد درست است. اما اگر پولی اضافه بیاید آن را دیگر آتش نخواهیم زد. کسر بودجه مان سه میلیارد دلار است که باید جبران شود. از طرف دیگر، مصرف کنندگان عمده فعلاً تند تند نفت میخرند و ذخیره میکنند. اما نمیدانم در سال مسیحی آینده چه روشی خواهند داشت و آیا افزایش خرید نفت ادامه خواهد یافت یا نه.
اطلاعات: صحبت از تجدید رونق اقتصادی در کشورهای بزرگ صنعتی است و رونق اقتصادی هم یعنی احیتاج به نفت بیشتر...
شاهنشاه: فقط تا حدی. از حالا شکممان را صابون نزنیم و نگذاریم باز همان لاشخورها جمع بشوند و طرح بدهند که با درآمد اضافی فلان کار و بهمان کار را میشود کرد در حالی که نه سیمان دارید نه آجر، نه ظرفیت بندری، نه کارگر، نه جاده کافی و نه قدرت جذب اقتصادی. اشتباهات گذشته را مسلماً دیگر تکرار نخواهیم کرد. دوره کوتاهی بود که تمام شد و رفت. با درآمد اضافی- اگر داشته باشیم- اولاً کسر بودجهمان را جبران خواهیم کرد و ثانیاً کارهایی خواهیم کرد مثل کاری که هفته پیش کردیم (خرید ۰۴/۲۵ درصد از سهام گروه کروپ). این را تأکید میکنم که هر قدر هم پول اضافی داشته باشیم، باز هم باید صرفهجویی کنیم و همه مخارج زائد را بزنیم. مگر بیخودی پول خرج کردن هنر است؟
اطلاعات: اما تا چندی پیش گفته میشد که کسی که دل و جرأت پول خرج کردن ندارد نمیتواند مقام دولتیاش را حفظ کند...
شاهنشاه: آن دوره تمام شد و رفت. از این به بعد هر خرجی با توجه به محدودیتها و امکانات واقعی خواهد شد. هر پول اضافی را باید در آینده مملکت سرمایهگذاری کرد. مثلاً در جاهایی مثل کروپ. باز بر میگردم به این مطلب که درآمد نفت روزی تمام خواهد شد. خوب، پول مورد احتیاج ما بعداً از کجا باید تأمین شود؟
اطلاعات: آیا پس از کروپ، برنامههایی برای خرید سهام در دیگر بنگاههای بزرگ صنعتی غرب داریم؟
شاهنشاه: حتماً. چرا نه؟ این، هم برای ایران یک آیندهنگری صحیحی است و هم نشان میدهد که وقتی ایران به عنوان یک سهامدار عمده قبول میشود، ممالک بزرگ صنعتی برای کشور ما چه اهمیتی قائلاند.
اطلاعات: ممکن است بفرمایند چرا طرح مشارکت ایران در شرکت نفتی آمریکایی اکسیدنتال بجایی نرسید؟
شاهنشاه: برای اینکه شرایطی گذارده بودند که برای ما قابل قبول نبود. این شرایط اصلاً توهینآمیز بود. مردک از ما میخواست سهم بخریم بدون اینکه حق رأی داشته باشیم. یعنی چه؟ درست مثل اینکه در زمان امپراتوری انگلستان با سیاهان جنگلی در آفریقا رفتار کنند.
اطلاعات: چند سال پیش برنامهای به امر شاهنشاه تهیه شد برای کم کردن فاصله میان کمترین و بیشترین دستمزدها و حقوقها به این ترتیب که نسبت کمترین دستمزد یا حقوق، به بیشترین یک به ۱۲ باشد.
شاهنشاه: یک به ۱۲ یا یک به ۱۴ مسئله دیگری است. اما من میگویم هنوز حداقل حقوق و دستمزد و حتی حقوق و دستمزدهای متوسط باید بهتر بشود. این برنامه را در آرتش عملی کردهایم. در آن جا نسبت یک به ۸ است البته آنها که مقام مهم و حقوق بالاتر میگیرند از مزایایی هم برخوردارند مثل خانه سازمانی و احیاناً اتومبیل و راننده و گماشته، البته به شرط انجام وظیفه.
اطلاعات: نظر شاهنشاه درباره احتکار شغل و احتکار تحصیلکردهها چیست؟ به این معنا که خیلیها در آن واحد چندین شغل دارند و بسیاری از سازمانهای دولتی و خصوصی هم تعداد زیادی تحصیلکرده را بیآنکه واقعاً لازم داشته باشند استخدام میکنند.
شاهنشاه: دومی مزخرف است ولی در مورد اولی، غالباً چارهای نیست چون باز تقاضا بیشتر از عرضه است. البته میشود گفت کسی که چند شغل دارد هیچکدام از کارهایش را خوب انجام نمیدهد و البته انجام یک کار بطور کامل بهتر از انجام پنج کار بطور ناقص است. ولی چه میشود کرد؟ گرفتاریم. افراد کافی نداریم.
اطلاعات: بخش خصوصی قبلاً در آموزش و پرورش در همه سطوح سرمایهگذاری میکرد ولی حالا نمیکند. آیا نمیتوان بخش خصوصی را دوباره به سرمایهگذاری در این زمینه مهم تشویق کرد؟
شاهنشاه: چرا، حالا دوباره امکانش هست و این مطلب را در کنفرانس آموزشی رامسر هم تأکید کردم. حالا هم میگویم که آموزش خصوصی که برای آن باید پول داد قدغن نیست. وظیفه ما این است که آموزش را برای همه امکانپذیر کنیم، اگر، مثلاً هشت و نیم میلیون کودک و نوجوان ایرانی باید به مدرسه بروند، ما باید این امکان را برای همه آنها بوجود آوریم. یعنی هیچ کس بخاطر مسئله مالی از رفتن به مدرسه و تحصیل تا عالیترین سطح محروم نشود. اما اگر کسانی میخواهند برای تحصیل فرزندشان از جیب خودشان پول بدهند، چرا نباید بتوانند؟ چطور ما اجازه میدهیم که بچهها را به اروپا و آمریکا بفرستند و چند برابر خرج تحصیلشان بکنند اما در اینجا این کار مجاز نباشد؟ البته این کار در ایران مجاز است چرا نباشد؟ کسی گفته مجاز نیست؟ این یکی از چیزهای مضحکی است که من حقیقتاً نمیفهمم. هیچ کس تعجب نمیکند که بچه یا جوان ایرانی را بفرستیم به خارج با کلی مخارج و مثلاً در آمریکا ماهی ۵۰۰ یا ۶۰۰ دلار خرج بکند و چند هزار دلار هم شهریه بدهد و خرج تحصیلاش در حدود ۱۰۰ هزار دلار بشود. این کاملاً عادی تلقی خواهد شد. اما اگر همان بچه در ایران سالی دو هزار تومان شهریه بدهد، میگویند اوه، این مملکت عقبمانده است، من این را نمیفهمم. اگر کسی خواست در این مملکت پول بدهد و درس بخواند آزاد است اما اگر نخواست پول بدهد باید امکان تحصیل مجانی برایش باشد.
اطلاعات: موضوع تعهد خدمت هم هست...
شاهنشاه: این یک نوع تضمین شغل است.
اطلاعات: ولی آیا دولت اینهمه کارمند لازم دارد و همه تحصیلکردهها باید کارمند دولت بشوند؟
شاهنشاه: نه کسانی را که دولت لازم نداشته باشد آزاد میکند. شاید روشی مانند نظام وظیفه بکارگرفته شود. خیلیها هستند که نظام وظیفه آنها را بعد از ۱۳هفته در اختیار دستگاههای مختلف، ازجمله در بخش خصوصی، قرار میدهد. در مورد کسانی که تعهد خدمت کردهاند، دولت اگر اضافه داشته باشد قرعهکشی خواهد کرد مثل نظام وظیفه.
اطلاعات: یک محاسبه غیر رسمی نشان میدهد که در ۱۶ ماه گذشته مبلغی نزدیک به دو میلیارد دلار پول بوسیله افراد عادی از ایران خارج شده است. به نظر شاهنشاه این مایه نگرانی نیست؟
شاهنشاه: بله. من هم شنیدهام. این رقم ممکن است درست باشد. اما چرا مایه نگرانی باشد؟ گمان میکنم این بیشتر به دلیل معطلی در بندرها بود که گاه تا شش ماه طول میکشید. البته حالا وضع خیلی خوب شده است و معطلی در حدود ۱۵ تا ۲۵ روز است. وقتی معطلی زیاد بود تجار فکر میکردند که با همان پول میتوانند شش ماه بهره بگیرند و کسب درآمد کنند. از طرف دیگر، کمبود کارگر و مصالح ساختمانی استفاده از پول را در ایران مشکل میکرد. اما این، همانطور که گفتم، مایه نگرانی نیست. هر روز درخواستهایی برای دهها کار بزرگ و حساب داده میشود و رشد سرمایهگذاریمان خیلی خوب است. شخصاً فکر نمیکنم که رکود یا وقفهای ایجاد شده باشد که به فرار سرمایه در یک حد جدی منجر شود. همین حالا هم سرمایهگذاری در حد اعلای ظرفیت جذب ما است. به زودی معلوم خواهد شد که آیا این موضوع ادامه خواهد یافت یا نه. بنادر ما که تخلیه شد و وسایل کار ساختمانی مثل سیمان و آجر- که تأمین شد اقتصاد ایران رونق باز هم بیشتری خواهد گرفت. بعد هم، از یک نظر، اصولاً شاید بهتر باشد که حرارت عجیبی که در اقتصاد ایران بود کمی فروکش کند. این، شاید کمی سالمتر باشد. از این گذشته، چه مانعی دارد که ایرانی در جاهای دیگر صاحب مال و منال باشد؟ چطور برادران عرب ما میآیند این جا و مستغلات میخرند و نمیگوییم عیبی دارد اما اگر ایرانی در خارج خانه یا آپارتمان خرید عیب خواهد داشت؟ چطور سرمایهگذاری خارجیها در ایران خوب است ولی سرمایهگذاری ایرانیها در خارج عیب دارد؟ به نظر من سرمایهگذاری ایرانیها در خارج مانعی ندارد و باعث هیچ نگرانی هم نیست.
اطلاعات: شاهنشاه درباره جناحهای حزب چه میفرمایند؟ بالاخره این جناحها چه باید بکنند؟
شاهنشاه: جناحهای حزبی اسمی است برای اینکه یک دیالوگ وجود داشته باشد وگرنه حقیقتاش را که بخواهید من میگویم شاید ۱۰ تا، ۱۵ یا حتی ۱۰۰ فکر و نظر مختلف وجود داشته باشد که امکان اظهارش در حزب، در کانونهای حزبی، هست. اما این نمیتواند اکثریت را تشکیل بدهد. مثلاً دهها عقیده مختلف نمیتواند یک اکثریت چند میلیونی را در بر بگیرد. اختلاف فکر و نظر و سلیقه باید به تدریج خلاصهتر و کوچکتر شود تا تنها در دو جناح و به صورت دو نظر در آید. این یک جریان طبیعی است و حتی در کشورهایی که همیشه میگوییم دموکراسی دارند بیش از دو حزب اصلی در بین نیست. ما همین را در داخل حزب رستاخیز که فراگیرنده ملت است خواهیم داشت. یعنی همانطور که در داخل یک خانواده بحثها و داد و بیدادهایی وجود دارد، این جا هم حزب یک خانواده بزرگ ملی است که در آن میشود و باید بحث کرد بدون اینکه چاقو بکشند و سر یکدیگر را ببُرند. ما گفتهایم دو جناح چون این کار را سادهتر میکند وگرنه ممکن است ده نظر و عقیده متفاوت در حزب باشد و جلوه بکند و بالاخره پس از گذشتن از صافی بحث و گفتگو در دو جناح خلاصه شود. جناحها نظرات خود را از طریق حزب ابراز خواهند کرد و سیستم فرماندهی ایران هم بالاخره تصمیم خود را خواهد گرفت.
اطلاعات: شاهنشاه یک بار اشاره فرمودند که جناحها باید به دنبال به دست آوردن اکثریت فکری باشند و نه اکثریت عددی...
شاهنشاه: البته. خوشبختانه در ایران امروز عوامفریبی نمیتواند وجود داشته باشد. احتیاجی به آن نیست. اکثریت عددی فقط برای خود حزب مطرح است و برای جناحها مطرح نیست و تأثیری ندارد. فرض کنید یک جناح ۱۰ هزار عضو داشته باشد و جناح دیگر پنج نفر. کوچکترین تأثیری ندارد. این عقیده و فکر است که برای ما ارزش دارد که جناحها باید دنبال پروراندنش باشند.
اطلاعات: پنجاه سال از آغاز شاهنشاهی پهلوی گذشته است. شاهنشاه وقتی به این نیم قرن مینگرند چه تصویرهایی در نظرشان شکل میگیرد؟
شاهنشاه: قبل از هر چیز پیش خودم فکر میکنم که قبل از ما اصلاً این مملکت چه بوده است. واقعاً، اصلاً چه بوده ؟ چطور این مملکت که عملاً بین روس و انگلیس تقسیم شده بود، دوفاکتو باقی ماند این واقعاً چیز عجیبی است. بعد در تمام این تاریخ ایران، انحطاط مملکت ما درست موقعی شروع شد که تمدن اروپایی به طرف اوج خود میرفت. درست در همان موقع مردم ما را به خواب کردند. حتی یک قدم، لااقل، برای حفظ محیط زیست و منابع طبیعی کشور برداشته نشد. تنها یک مسابقه دیوانهوار برای تخریب این مملکت جریان داشت. جنگل ما را از بین بردند، طبیعت ما را پایمال کردند و مردم را هم که خواب کرده بودند. انحطاط به حدی رسیده بود که موضوع اصلی زندگی مملکت به شمار میرفت و همه ما را مسخره میکردند. کافی است که به یک ماجرای کوچک نگاه کنیم. در دوران انحطاط دستور داده بودند که بروید و میان «پل رومی» و تجریش یک راه ایجاد کنید تا بشود از تهران رفت به شمیران. گزارش دادند که این کار عملی نیست چون یک طرف کوه است و یک طرف رودخانه. خوب توجه کنید، رفتند به حاکم وقت گفتند نمیشود از «پل رومی» به تجریش جاده کشید. این قضیه واقعیت داشت. راه تهران را به بندر پهلوی که میگفتند انزلی، روسها ساختند و خودشان هم کنترل میکردند. برای رفتن به مشهد بایست میرفتید به بابلسر فعلی که اسماش مشهد سر بود چون سفر مشهد از آنجا شروع میشد. در آنجا سوار پاراخوت (نوعی کشتی) روس در دریای خزر میشدند و میرفتند به ترکستان روس و از آن طرف میآمدند به مشهد برای اینکه ترکمنها در وسط راه کاروانها را غارت میکردند. و یا برای رفتن به خوزستان از داخل ایران که نمیشد رفت مردم میرفتند به عثمانی و از آنجا به بینالنهرین و بعد به خوزستان میرسیدند.
در زمان پدر من که در کوههای لرستان تونل زدند و سفر به خوزستان از داخل ایران ممکن شد. این چیزی بود که از ایران ما باقی مانده بود. خوب، این هم ایران فعلی است بعد از پنجاه سال. خودتان میتوانید مقایسه کنید. اما حقیقتاش را اگر بخواهید من دیگر زیاد به گذشته فکر نمیکنم چون افکارم اساساً متوجه آینده است. فکر میکنم که از همین مملکت چه میشود درآورد. اگر آن ایران پنجاه سال پیش به صورت ایران فعلی درآمد، فکر کنید که از ایران امروز چه میشود ساخت. باید بگویم که امکاناتی داریم، امکاناتی بزرگ به شرط آنکه تنبلی نکنیم و با عشق و علاقه کار بکنیم و این ثروت بزرگ فعلی خودمان را با دقت و از روی تعقل به مصرف درست برسانیم. یکی از مسائل مهم این است که مملکتتان را درست بشناسید و بدانید چه دارد و چه ندارد و چه میتواند داشته باشد. آیا الآن همه مملکتمان را واقعاً میشناسیم؟ تا چند سال پیش کسی از وجود سرچشمه خبر نداشت اما حالا میدانیم که معادن مس سرچشمه اقلاً یک میلیارد تُن ذخیره دارد و اطراف آن باز هم معادن مس هست. فردا ممکن است در این مملکت فسفات پیدا شود. ممکن است بوکسیت پیدا بشود و چیزهای دیگر. میبینید که من با چه سرعتی دست در کار ایجاد نیروگاههای برق هستهای هستم. فردا، هر چیز تازه دیگری که پیدا شود، با سرعت به دنبال آن خواهم رفت: پلاسما، انرژی از امواج دریا، نیروی آفتاب ، انرژی هسته گدازان کره زمین و بسیار چیزهای دیگر که حالا وارد جزییات آن نمیشوم. هر چیزی را که برای پیشرفت ایران پیدا بکنم لجوجانه دنبالش را میگیرم و به دست میآورم، بخصوص در زمینه تولید انرژی در این مملکت. خوشبختانه منابع گاز طبیعیمان فوقالعاده زیاد است. اما همانطور که امروز میگویم نفت را نباید برای تولید انرژی برق و حرارت سوزاند و باید در پتروشیمی بکار برد، فردا - وقتی دیگر منابع انرژی شکل گرفت – خواهم گفت که گاز طبیعی نباید سوزانده شود و باید به مصرف پتروشیمی برسد تا هزار چیز دیگر با آن تولید کنیم. بالاخره دنیا به این حقیقت امر خواهد رسید که سوزاندن نفت و گاز طبیعی برای تولید انرژی یک گناه است. موقعی خواهد رسید که نفت قیمت حقیقی خود را در بازار پیدا کند. قیمت نفت هنوز آن قدر پایین است که سایرین اصلاً به دنبال دیگر منابع انرژی نمیروند.
اطلاعات: پس به نظر شاهنشاه بهای کنونی نفت هنوز هم بیش از حد پایین است؟
شاهنشاه: بله. این کاملاً واضح است. حتی برنامه دو میلیارد دلاری نیکسون برای تولید انرژی جانشین نفت اصلاً اجرا نشد. قیمت نفت حتماً دوباره افزایش خواهد یافت. حتماً. دنیا هم که خودش را حاضر کرده است.
اطلاعات: آیا مطلب دیگری هست که با توجه به تشکیل کنگره حزب باید مطرح شود؟
شاهنشاه: اهمیت این کنگره باید برای همه روشن باشد و تأکید شود. خیلی دلم میخواست میتوانستیم به جای این اصطلاح دموکراسی که این قدر مسخ شده و به افتضاحات امروز کشیده، اصطلاح دیگری پیدا میکردیم که روح اولیه آن را بهتر نشان بدهد. البته میتوانیم بگوییم «مردمی» یا ملی، مثل انجمنهای ملی. به هر حال، میخواستم بگویم که این یک کنگره دمکراتیک یا مردمی است که اکثریت اعضای آن زارع، کارگر و فرهنگی هستند. بطوری که میبینم توازن خوبی میان نمایندگان گروههای مختلف مملکت در کنگره حزب وجود دارد. این نماینده عملی آن حس مشارکت است که در عقیده من و در فلسفه انقلاب شاه و ملت جای بخصوصی دارد. این حس مشارکت، از دو جهت شکل میگیرد: یکی اشتراک مردم ایران در ثروت ایران است هم از طریق ارائه خدماتی که قبلاً در این مصاحبه از آن یاد کردیم و هم از راه خرید سهام کارخانهها که البته اول برای کارگران و کارکنان خود کارخانهها است ولی بعداً میل دارم به زارع ایرانی، کارمند ایرانی و پیشهور ایرانی و دیگران هم برسد. بدین ترتیب، همه مردم یک دلسوزی فردی، اجتماعی، اخلاقی و میهنی در قبال پیشرفت هر چه بیشتر صنایع کشور خواهند داشت. جهت دومی که گفتم، مشارکت از نظر سیاسی است. هر جا میشود کار را به دست خود مردم داد نباید درنگ کرد. هیچ دلیلی نیست که کار مردم به دست خود مردم اداره نشود. آیا چیزی از کسی کم میشود؟
اطلاعات: بعضی حسادتهای فئودالی هنوز وجود دارد که با روحیه مشارکت سازگار نیست...
شاهنشاه: همین خراب است. همین حسادتها و تنگنظریها نباید وجود داشته باشد. نباید بگذاریم که روحیه فئودالی دوباره بروز کند چون مثلاً زارع ایرانی بخاطر پاکی و ادب سنتیاش به بزرگتر احترام میگذارد. با بودن حزب دیگر هیچکس نمیتواند بساط شخصی براه بیاندازد و از قدرت و موقعیت خود سوء استفاده کند. و باز هم تأکید میکنم کارهایی را که میشود به مردم سپرد، حتماً باید سپرد و هیچ بهانهای را هم قبول نمیکنم. هدف ما از مشارکت مردم در امور معاشی و سیاسی همین است. کنگره باید به همان خوبی که انتخاباتش انجام شد، برگزار شود. حزب، با یک دبیر کل جدید که بتواند تمام وقتاش را صرف کار حزب بکند باید بلافاصله بعد از کنگره به دو موضوع اصلی بپردازد که یکی تشکیلات است و دیگری تربیت کادرهای حزب. مدرسه سیاسی حزب هم باید خیلی مورد توجه قرار بگیرد. فلسفه انقلاب بر اساس دیالکتیک ۱۷ ماده و سه اصل فرماندهی شاهنشاهی قانون اساسی و انقلاب شاه و ملت باید بخوبی تشریح شود و آموزش داده شود. روی هر یک از ۱۷ ماده انقلاب میتوان صدها رساله و کتاب نوشت و بدین ترتیب ادبیات سیاسی حزب را گسترش داد. این کار باید بشود. اساس فلسفه حزب نیز با توجه به سه اصل آن، همان طور که گفتم، منتشر خواهد شد. این را فراموش نکنید که موفقیت انقلاب ما و موفقیت همه کارهایی که در ایران شده است به خاطر همان سه اصل است. اگر آن سه اصل نمیبود، هیچیک از این موفقیتها نمیبود. همه چیز ممکن بود به شکل دیگری بشود اما به این شکل نمیشد. حالا آیا این فقط به درد ایران و ملت ایران میخورد با سه هزار سال تاریخ و ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی یا اینکه کشورهای دیگری هم ممکن است، از نظر تئوریک، از آن استفاده کنند؟ آیا این فقط برای ایران است با آن شعرا، عرفا، فلاسفه و ارزشها و سنتهای خاص خودش یا ممکن است دیگران هم از آن درسهایی بگیرند؟ نمیدانم آیا میشود این کارها را در جاهای دیگر انجام داد بدون این رابطهای که در کشور ما میان فرماندهی شاهنشاهی و ملت وجود دارد.
اطلاعات: به نظر نمیرسد که چنین رابطهای در جای دیگری وجود داشته باشد و ملت دیگری به «فرمانده» خود اختیار تام بدهد.
شاهنشاه: نه، چنین چیزی در هیچ جای دیگر وجود ندارد. اما در ایران هم وقتی فرمانده به ملت خود تکیه میکند این رابطه بوجود میآید.
اطلاعات: این یک استثناء است که قاعده را ثابت میکند. در هر حال به نظر میرسد که رهبران فعلی غالباً افراد متوسطی هستند و دوران دولتمردان و رهبران بزرگ در خیلی از کشورها به پایان رسیده است...
شاهنشاه: بله. در به اصطلاح دموکراسیها این طور است. به هر حال، تجربه ما به جای خود هست و به جای خودش میتواند آموزنده باشد. حزب باید این تجربه را بررسی کند، درباره همه جنبههایش مطالعه کند و آن را بهتر بشناساند. مطالبی که در این مصاحبه گفتیم خودش یک خوراک فکری مفصل است برای کنگره، برای کانونهای حزب و برای مطبوعات ما، درباره هر یک از این مطالب میتوان مدتها بحث کرد و هر مطلب را شکافت و به کُنه آن پی برد. خوب، یک کار مهم حزب همین است.
اطلاعات: با سپاس فراوان از شاهنشاه.