سعدی (غزلیات)/من این طمع نکنم کز تو کام برگیرم
' | سعدی (غزلیات) (من این طمع نکنم کز تو کام برگیرم) از سعدی |
' |
من این طمع نکنم کز تو کام برگیرم مگر ببینمت از دور و گام برگیرم من این خیال نبندم که دانهای به مراد میان این همه تشویش دام برگیرم ستادهام به غلامی گرم قبول کنی و گر نخواهی کفش غلام برگیرم مرا ز دست تو گر منصفی و گر ظالم گریز نیست که دل زین مقام برگیرم ز فکرهای پریشان و بارهای فراق که بر دلست ندانم کدام برگیرم گرم هزار تعنت کنی و طعنه زنی من آن نیم که ره انتقام برگیرم گرم جواز نباشد به بارگاه قبول و گر مجال نباشد که کام برگیرم از این قدر نگریزم که بوسی از دهنت اگر حلال نباشد حرام برگیرم