خاقانی (قصاید)/تا دل من دل به قناعت نهاد
' | خاقانی (قصاید) (تا دل من دل به قناعت نهاد) از خاقانی |
' |
تا دل من دل به قناعت نهاد ملک جهان را به جهان بازداد دفتر آز از بر من برگرفت مصحف عزلت عوض آن نهاد خسرو خرسندی من در ربود تاج کیانی ز سر کیقباد نیز فریبم ندهد طمع و جمع نیز حجابم نشود بود و بار تا چه کند مرد خردمند، آز تا چه کند باشهی چالاک، باد این همه هست و سبکی عمر من رفت و مرا تجربهها اوفتاد کافرم ار ز آدمیان دیدهام هیچ کسی مردم و مردم نهاد این نکت از خاطر خاقانی است شو گهری دان که ز خورشید زاد