محتشم کاشانی (غزلیات)/دی باد چو بوی تو ز بزم دگر آورد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (دی باد چو بوی تو ز بزم دگر آورد) از محتشم کاشانی |
' |
دی باد چو بوی تو ز بزم دگر آورد چون مجمرم از کاسهی سر دود برآورد از داغ جنون من مجنون خبری داشت هر لاله که سر از سرخاکم به درآورد شیرین قدری رخش وفا راند که فرهاد با کوه غمش دست به جان در کمر آورد در بادیه سیل مژهام خار دمایند تا ناقهی او بر من مسکین گذر آورد هرچند فلک طرح جفا بیشتر انداخت در وادی عشق تو مرا بیشتر آورد امید که از شاخ وصالت نخورد بر ای نخل مراد آن که مرا از تو برآورد بر محتشم از چشم خوشت چون نظر افتاد خوش حوصلهای داشت که تاب نظر آورد