محتشم کاشانی (غزلیات)/آن شاه حسن بین و به تمکین نشستنش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (آن شاه حسن بین و به تمکین نشستنش) از محتشم کاشانی |
' |
آن شاه حسن بین و به تمکین نشستنش و آن خیرگی و طرف کله برشکستنش آن تیر غمزه پرکش و از منتظر کشی است موقوف صد کمان ز کمانخانه جستنش سروی است در برم که براندام نازنین ماند نشان ز بند قبا چست بستنش سر رشتهی رضا به دل غیر بسته یار اما چنان نبسته که به توان گسستنش باشد کمینه بازی آن طفل بر دلم بر همزدن دو چشم و به صد نیش خستنش صیدیست محتشم که به قیدی فتاده لیک مرگیست بیتکلف از آن قید رستنش