محتشم کاشانی (غزلیات)/بزم کین آرا و در ساغر می بیداد ریز
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (بزم کین آرا و در ساغر می بیداد ریز) از محتشم کاشانی |
' |
بزم کین آرا و در ساغر می بیداد ریز کامران بنشین و در کام من ناشاد ریز گر ز من دارد دلت گردی پس از قتلم بسوز بعد از آن خاکسترم در ره گذار باد ریز جرعهای زان می که شیرین بهر خسرو کرده صاف ای فلک کاری کن و در کاسهی فرهاد ریز روز قسمت به اسحاب تربیت یارب که گفت کاین همه باران رد بر اهل استعداد ریز ای دل آن بی رحم چون فرمان به خونریزت دهد زخم او بنما و خون از دیدهی جلاد ریز ای سپهر از بهر تاب آوردن این سلسله روبنای نو نه و طرح نوی بنیاد ریز در حرم گر پا نهی آید ندا کای آسمان خون صید این زمین در پای این صیاد ریز خفته در پای گل آن سرو ای صبا در جنبش آ گل ز شاخ آهسته بیرون آر و بر شمشاد ریز مس بود اکسیر را قابل نه آهن محتشم رو تو نقد خویش را در کوره حداد ریز