محتشم کاشانی (غزلیات)/نمیدانم ز خود افتادگان داری خبر یا نه
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (نمیدانم ز خود افتادگان داری خبر یا نه) از محتشم کاشانی |
' |
نمیدانم ز خود افتادگان داری خبر یا نه ز دور این نالهی ما در دلت دارد اثر یا نه یقین داری که دارم از خیالت پیکری با خود که شب تا صبح دم میگردمش بر گرد سر یانه به گوشت هیچ میگوید که اینک میرسد از پی چو باد صرصر آن دیوانهی صحرا سپر یا نه به خاطر میرسانی هیچ گه کان دشت پیما را به زور انداختم از پا من بیدادگر یا نه برای آزمایش بار من بر کوه نه یک دم ببین خواهد شکستن کوه را صد جا کمر یا نه چو جان را نیست در رفتن توقف هیچ میگوئی که باید بازگشتن بیتوقف زین سفر یا نه نوشتم نامه وز گمراهی طالع نمیدانم که خواهد ره به آن مه برد مرغ نامهبر یا نه بیا و محتشم از بهر من دیوان خود بگشا به بین بر لشگر غم میکنم آخر ظفر یا نه