محتشم کاشانی (غزلیات)/بر دل فکنده پرتو نادیده آفتابی
نسخهٔ تاریخ ۱ سپتامبر ۲۰۱۰، ساعت ۱۸:۵۵ توسط otr>Sahimrobot (ربات: بهبود نامها و علایم)
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (بر دل فکنده پرتو نادیده آفتابی) از محتشم کاشانی |
' |
بر دل فکنده پرتو نادیده آفتابی در پرده بازی کرد رخساره در نقابی در بحر دل هوایی گردیده شورش انگیز وز جای خویش جنبید دریای اضطرابی بیباک خسروی داد فرمان به غارت جان دیوانه لشگری تاخت بر کشور خرابی گنجشک را چه طاقت در عرصهای که آنجا گرم شکار گردد سیمرغ کش عقابی خاشاک کی بماند بر ساحل سلامت از قلزمی که خیزد آتشفشان سحابی بر رخش عبرت ای دل زین نه که میدهد باز دادسبک عنانی صبر گران رکابی از ما اثر چه ماند در کشوری که راند کام از هلاک درویش سلطان کامیابی از نیم رشحه امروز پا در گلم چه سازم فردا که گردد این نم از سرگذشته آبی زان لب که میفشاند بر سایل آب حیوان جان تشنه سوالیست من کشته جوابی دیروز با تو دل را صدپرده در میان بود امروز در میان نیست جز پردهی حجابی ای محتشم درین بزم مردانه کوش کایام بهر تو کرده در جام مردآزما شرابی