محتشم کاشانی (غزلیات)/این آینه‌گون سقف که آبیست معلق

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۳۰ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۲۴ توسط PedramBot (گفتگو | مشارکت‌ها) (ورود خودکار مقاله)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' محتشم کاشانی (غزلیات) (این آینه‌گون سقف که آبیست معلق)
از محتشم کاشانی
'


این آینه‌گون سقف که آبیست معلق نسبت به من تشنه سرابیست معلق این گوی که دستی نگهش داشته زان سوی چون قطره آبی ز سحابیست معلق دل می‌کنداز غب‌غب و روی تو تصور کز آتش سوزنده حبابیست معلق کاکل که به بوسیدن دوشت شده مایل گوئی ز سر سرو غرابیست معلق در حلقه‌ی فتراک تو دایم دل بریان آویخته چون مرغ کبابیست معلق این کاسه سر کاون پر نشه ز عشقت از بوالعجبی جام شرابیست معلق در سینه‌ی دل زیر و زبر گشته ز خویت لرزنده‌تر از قطره‌ی آبیست معلق دل کز طمع لعل تو افتاده در آن زلف آویخته مرغی ز طنابیست معلق از هر مژه محتشم ای گوهر سیراب از بهر نثارت در نابیست معلق