محتشم کاشانی (غزلیات)/پیشت از سهوی که کردم ای خدیو کامکار
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (پیشت از سهوی که کردم ای خدیو کامکار) از محتشم کاشانی |
' |
پیشت از سهوی که کردم ای خدیو کامکار شرمسارم شرمسارم شرمسارم شرمسار بود خاک غفلتم در دیدهی جوهر شناس کز خزف نشناختم در خاصه در شاهوار با تو گستاخانه آمد در سخن این بیشعور این چه درکست و شعور استغفرالله زین شعار گفتمت دستم بگیر و مردم از شرمندگی گرچه میگویند این را بندگان با کردگار دیدهام بر پشت پا شد تا قیامت دوخته بس که برمن گشت گردون زین ممر خجلت گمار طرفهتر این کان غلط زین بندهی گمنام شد واقع اندر مجلس دستور خورشید اشتهار پادشاه محتشم مه رایت انجم حشم کز سپاه فتنه بادا حشمت او در حصار