محتشم کاشانی (غزلیات)/دلی دارم که از تنگی درو جز غم نمیگنجد
نسخهٔ تاریخ ۱ سپتامبر ۲۰۱۰، ساعت ۱۹:۰۹ توسط otr>Sahimrobot (ربات: بهبود نامها و علایم)
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (دلی دارم که از تنگی درو جز غم نمیگنجد) از محتشم کاشانی |
' |
دلی دارم که از تنگی درو جز غم نمیگنجد غمی دارم ز دلتنگی که در عالم نمیگنجد چو گرد آید جهانی غم به دل گنجد سریست این که در جایی به این تنگی متاع کم نمیگنجد طبیبا چون شکاف سینه پر گشت از خدنگ او مکش زحمت که در زخمی چنین مرهم نمیگنجد سپرد امشب ز اسرار خود آن شاه پریرویان به من حرفی که در ظرف بنیآدم نمیگنجد تو ای غیر این زمان چون در میان ما و یار ما به این نامحرمی گنجی که محرم هم نمیگنجد مکن بر محتشم عرض متاعی جز جمال خود که در چشم گدایان تو ملک جم نمیگنجد