سعدی (غزلیات)/خسرو آنست که در صحبت او شیرینیست
' | سعدی (غزلیات) (خسرو آنست که در صحبت او شیرینیست) از سعدی |
' |
خسرو آنست که در صحبت او شیرینیست در بهشتست که همخوابه حورالعینیست دولت آنست که امکان فراغت باشد تکیه بر بالش بیدوست نه بس تمکینیست همه عالم صنم چین به حکایت گویند صنم ماست که در هر خم زلفش چینیست روی اگر باز کند حلقه سیمین در گوش همه گویند که این ماهی و آن پروینیست گر منش دوست ندارم، همه کس دارد دوست تا چه وِیسیست که در هر طرفش رامینیست سر مویی نظر آخِر به کرم با ما کن ای که در هر بُن موییت دل مسکینیست جز به دیدار توام دیده نمیباشد باز گویی از مهر تو، با هر که جهانم، کینیست هر که ماه خُتن و سرو روانت گوید او هنوز از قد و بالای تو صورت بینیست بنده خویشتنم خوان که به شاهی برسم مگسی را که تو پرواز دهی شاهینیست! نام سعدی همه جا رفت به شاهدبازی وین نه عیبست که در ملت ما تحسینیست کافر و کفر و مسلمان و نماز و من و عشق هر کسی را که تو بینی به سر خود دینیست