سعدی (غزلیات)/عشق ورزیدم و عقلم به ملامت برخاست
' | سعدی (غزلیات) (عشق ورزیدم و عقلم به ملامت برخاست) از سعدی |
' |
عشق ورزیدم و عقلم به ملامت برخاست کان که عاشق شد از او حکم سلامت برخاست هر که با شاهد گلروی به خلوت بنشست نتواند ز سر راه ملامت برخاست که شنیدی که برانگیخت سمند غم عشق که نه اندر عقبش گرد ندامت برخاست عشق غالب شد و از گوشه نشینان صلاح نام مستوری و ناموس کرامت برخاست در گلستانی کان گلبن خندان بنشست سرو آزاد به یک پای غرامت برخاست گل صدبرگ ندانم به چه رونق بشکفت یا صنوبر به کدامین قد و قامت برخاست دی زمانی به تکلف بر سعدی بنشست فتنه بنشست چو برخاست قیامت برخاست