دیوان شمس/می‌آیدم ز رنگ تو ای یار بوی آن

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۸ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۰۴ توسط PedramBot (گفتگو | مشارکت‌ها) (ورود خودکار مقاله)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (می‌آیدم ز رنگ تو ای یار بوی آن)
از مولوی
'


می‌آیدم ز رنگ تو ای یار بوی آن برکنده‌ای به خشم دل از یار مهربان از آفتاب روی تو چون شکل خشم تافت پشتم خم است و سینه کبودم چو آسمان زان تیرهای غمزه خشمین که می‌زنی صد قامت چو تیر خمیده‌ست چون کمان از پرسشم ز خشم لب لعل بسته‌ای جان ماندم ز غصه این یا دل و زبان لطف تو نردبان بده بر بام دولتی ای لطف واگرفته و بشکسته نردبان این لابه ام به ذات خدا نیست بهر جان ای هر دمی خیال تو صد جان جان جان یاد آر دلبرا که ز من خواستی شبی نقشی ز جان خون شده من دادمت نشان جانا به حق آن شب کان زلف جعد را در گردنم درافکن و سرمست می‌کشان تا جان باسعادت غلطان همی‌رود چوگان دو زلف و گوی دل و دشت لامکان کرسی عدل نه تو به تبریز شمس دین تا عرش نور گیرد و حیران شود جهان