سعدی (غزلیات)/شبست و شاهد و شمع و شراب و شیرینی

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۴ دسامبر ۲۰۱۱، ساعت ۰۰:۵۹ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکت‌ها) (clean up using AWB)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' سعدی (غزلیات) (شبست و شاهد و شمع و شراب و شیرینی)
از سعدی
'


شبست و شاهد و شمع و شراب و شیرینی غنیمتست چنین شب که دوستان بینی به شرط آن که منت بنده وار در خدمت بایستم تو خداوندوار بنشینی میان ما و شما عهد در ازل رفته‌ست هزار سال برآید همان نخستینی چو صبرم از تو میسر نمی‌شود چه کنم به خشم رفتم و بازآمدم به مسکینی به حکم آن که مرا هیچ دوست چون تو به دست نیاید و تو به از من هزار بگزینی به رنگ و بوی بهار ای فقیر قانع باش چو باغبان نگذارد که سیب و گل چینی تفاوتی نکند گر ترش کنی ابرو هزار تلخ بگویی هنوز شیرینی لگام بر سر شیران کند صلابت عشق چنان کشد که شتر را مهار دربینی ز نیکبختی سعدیست پای بند غمت زهی کبوتر مقبل که صید شاهینی مرا شکیب نمی‌باشد ای مسلمانان ز روی خوب لکم دینکم ولی دینی