اوحدی مراغهای (غزلیات)/دل سرای خاص داشت از مجلس عامش مگوی
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۳۶ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (دل سرای خاص داشت از مجلس عامش مگوی) از اوحدی مراغهای |
' |
دل سرای خاص داشت از مجلس عامش مگوی جان چو با جانان نشست از پیک و پیغامش مگوی مرغ جان ما، که از بار بدن بودش قفس باز دست شاه گشت از دانه و دامش مگوی ما از آن یوسف به بادی قانعیم، ای باد صبح بوی پیراهن چو آوردی ز اندامش مگوی ای که میگویی: خیال او توان دیدن به خواب مرد چون شوریده گشت از خواب و آرامش مگوی آنکه روی دوست دید او را به کفر و دین چه کار؟ وانکه مست عشق گشت از کفر و اسلامش مگوی چند گویی: پختهای باید که گردد گرد او؟ سینهی ما سوختست از پخته و خامش مگوی دوش میگفتی: ندانستم که خون من که ریخت؟ آنکه میدانی همانست، اوحدی، نامش مگوی