اوحدی مراغهای (غزلیات)/خیز، که در میرسد موکب سلطان گل
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۳۴ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (خیز، که در میرسد موکب سلطان گل) از اوحدی مراغهای |
' |
خیز، که در میرسد موکب سلطان گل چارهی بزمی بساز، تا بنهی خوان گل گل دو سه روزی مقام بیش نگیرد به باغ این دو سه روزی که هست جان تو و جان گل طفل ریاحین مکید شیر ز پستان ابر بلبل شوریده دل شد به شبستان گل زود ببینی چو من فاخته را در چمن ساخته آوازها بر لب خندان گل در بن بیدار فگند مسند جمشید می بر سر باد آورند تخت سلیمان گل ساغر و پیمانهای چند پر از می بیار زود، که ما دادهایم دست به پیمان گل خار چمن را بگو: کز سر شاخ درخت تیغ میفگن، که شد قلعه به فرمان گل غنچه گریبان خود تا بن دندان درید نالهی بلبل مگر نیست به دندان گل؟ دست صبا غنچه را بار دهد بر شجر تا بنماید به خلق قصهی پنهان گل از سخن اوحدی پرورقی زن، که آن هر ورقی آیتیست آمده در شان گل