اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/نمی‌بینم بت خود را، نمی‌دانم کجا باشد؟

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۵۲ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکت‌ها) (clean up using AWB)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) (نمی‌بینم بت خود را، نمی‌دانم کجا باشد؟)
از اوحدی مراغه‌ای
'


نمی‌بینم بت خود را، نمی‌دانم کجا باشد؟ دلم آرام چون گیرد؟ که جان از وی جدا باشد کسی حال دل مجروح من داندکه: همچون من به سودایی گرفتار و به دردی مبتلا باشد من اندر مذهب عشقش بزرگین طاعت آن دانم که سر بر آستان او و دستم بر دعا باشد چو روی او نمی‌بینم نباشد دیده را سودی وگر خود خاک کوی او سراسر توتیا باشد به گرد دانه‌ی خالش کسی گردد که روز و شب در آب دیده سرگردان بسان آسیا باشد نگارا، از وصال خویش ما را شادمان گردان اگر چه منصب وصل تو بیش از حدما باشد مراد اوحدی یکشب ز وصل خود روا گردان وزان پس گر دل او را برنجانی روا باشد