صائب تبریزی (غزلیات)/دلم ز پاس نفس تار میشود، چه کنم
' | صائب تبریزی (غزلیات) (دلم ز پاس نفس تار میشود، چه کنم) از صائب تبریزی |
' |
دلم ز پاس نفس تار میشود، چه کنم وگر نفس کشم افگار میشود، چه کنم اگر ز دل نکشم یک دم آه آتشبار جهان به دیدهی من تار میشود، چه کنم چو ابر، منع من از گریه دور از انصاف است دلم ز گریه سبکبار میشود، چه کنم ز حرف حق لب ازان بستهام، که چون منصور حدیث راست مرا دار میشود، چه کنم نخوانده بوی گل آید اگر به خلوت من ز نازکی به دلم بار میشود، چه کنم توان به دست و دل از روی یار گل چیدن مرا که دست و دل از کار میشود، چه کنم گرفتم این که حیا رخصت تماشا داد نگاه پردهی دیدار میشود، چه کنم نفس درازی من نیست صائب از غفلت دلم گشوده ز گفتار میشود، چه کنم