خاقانی (غزلیات)/گفتم آه آتشین بس کن، نه من خاک توام
' | خاقانی (غزلیات) (گفتم آه آتشین بس کن، نه من خاک توام) از خاقانی |
' |
گفتم آه آتشین بس کن، نه من خاک توام نه مسلسل همچو آبم تا هوسناک توام مهرهی افعی است آن لب زهر افعی باک نیست ای گوزن آسا نه من زنده به تریاک توام گفت هجرت تلخ وانگه خوشدلی آن من است من به داغ این حدیث از خوی بیباک توام بس که سربسته چو غنچه دردسر دارم چو بید چون شکوفه نشکفم کز سرو چالاک توام خاک شهرت میبری کاب و هوا نگزایدت با خودم بر کاخر از روی هوا خاک توام قفل مهر از سینه چون برداشتی خاقانیا نه کلید گنج خانهی خاطر پاک توام