خاقانی (غزلیات)/ای صبح مرا حدیث آن مه کن
' | خاقانی (غزلیات) (ای صبح مرا حدیث آن مه کن) از خاقانی |
' |
ای صبح مرا حدیث آن مه کن ای باد، مرا ز زلفش آگه کن ای قرصهی آفتاب پیش من بگشای زبان، قصد آن مه کن ای خیل خیال دوست هر ساعت از سبزهی جان مرا چراگه کن ای لاف زده ز عشق و دل داده جان هم بده و به کوی او ره کن ای خاقانی دراز شد قصه جان خواهد یار قصه کوته کن