خاقانی (غزلیات)/غم بنیاد آب و گل چه خوری
' | خاقانی (غزلیات) (غم بنیاد آب و گل چه خوری) از خاقانی |
' |
غم بنیاد آب و گل چه خوری دم گردون مستحل چه خوری افسر عقل بایدت بر سر از سر آز خون دل چه خوری روی صافیت باید آینهوار همچون دندان شانه گل چه خوری سایه پرورد شد دل تو چو گل غم پروردهی چگل چه خوری قطرهای خون نماند در رگ عمر نشتر غمزهی قزل چه خوری معتدل نیست آب و خاک تنت انده قد معتدل چه خوری جام جم خاص توست خاقانی دردی دهر دل گسل چه خوری دم نوشین عیسوی داری زهر زراق مفتعل چه خوری