خاقانی (غزلیات)/آن لعل شکر خنده گر از هم بگشایی
' | خاقانی (غزلیات) (آن لعل شکر خنده گر از هم بگشایی) از خاقانی |
' |
آن لعل شکر خنده گر از هم بگشایی حقا که به یک خنده دو عالم بگشایی ورچه نگشایی لب و در پوست بخندی از رشتهی جانم گره غم بگشایی مجروح توام شاید اگر زخم ببندی رحمی کن ار حقهی مرهم بگشایی کاری است فرو بسته، گشادن تو توانی صد مشکل ازینگونه به یکدم بگشایی اندیشه مکن سلسلهی چرخ نبرد گر کار چو زنجیر من از هم بگشایی گفتی چو فلک دست جفا برنگشایم ایمن نشوم، گر تو توئی هم بگشایی هان ای دل خاقانی از آه سحری کوش کاین چنبر افلاک خم از خم بگشایی