محتشم کاشانی (غزلیات)/غیر مگذار که در بزم تو آید گستاخ
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (غیر مگذار که در بزم تو آید گستاخ) از محتشم کاشانی |
' |
غیر مگذار که در بزم تو آید گستاخ گرم صحبت شود و با تو درآید گستاخ در فریبنده سخنها چو دمد باد فسون برقع از چهرهی شرم تو گشاید گستاخ به نگاه تو چو از لطف بشارت یابد به اشارت ز لبت بوسه رباید گستاخ دست جرات چو گشاید ز خیالات غلط دستیازی به خیال تو نماید گستاخ آن که پنهان کندت سجده چو می با تو کشد آید و رخ به کف پای تو ساید گستاخ هست شایستهی فیض نظر پاک بتی که نظر در رخش از بیم نشاید گستاخ محتشم بلبل باغ تو شد اما نه چنان که در اندیشهی گل نغمه سراید گستاخ