محتشم کاشانی (غزلیات)/اغیار را به صحبت جانان چه احتیاج
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (اغیار را به صحبت جانان چه احتیاج) از محتشم کاشانی |
' |
اغیار را به صحبت جانان چه احتیاج بی درد را به نعمت درمان چه احتیاج در قتل من که ریخته جسمم ز هم مکوش کشتی چو شد شکسته به طوفان چه احتیاج نخل توام به سعی مربی ثمر مبخش خودرسته را به خدمت دهقان چه احتیاج کی زنده دم تو کشد منت مسیح پاینده را به چشمهی حیوان چه احتیاج از لعبتان چین به خیال تو فارغیم تا جان بود به صورت بیجان چه احتیاج بعد طریق کعبهی مقصد ز قرب دل چون بسته شد به بستن پیمان چه احتیاج بهر ثبوت عشق چو در بزم منکران دل چاک شد به چاک گریبان چه احتیاج پیش ضمیر دلبر ما فیالضمیر دان اظهار کردن غم پنهان چه احتیاج در فقر چون عزیزی و خواری مساویند درویش را به عزت سلطان چه احتیاج چون دیگریست قاضی حاجات محتشم مور ضعیف را به سلیمان چه احتیاج