محتشم کاشانی (غزلیات)/نخل قد خم گشته که پرورده دردست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (نخل قد خم گشته که پرورده دردست) از محتشم کاشانی |
' |
نخل قد خم گشته که پرورده دردست بارش دل پرخون و گلش چهرهی زردست صدساله وصال تو مرا میرسد ای ماه گر مرهم هر خسته به اندازهی درد است خاک که ز جولان سمندت شده برباد کان زلف مشوش دگر آلوده گرد است دل کز خرد و صبر و سکون صاحب خیل است از تفرقهی عشق تو فرداست که فرداست منسوخ کن حسن دلارام زلیخاست عشق تو که آرام ربای زن و مرد است ای دل حذر از بادیهی عشق که چون باد سرگشته در آن ناحیه صد بادیه گرداست ای محتشم آن شمع بتان را چه تفاوت گر اشک تو گرمست و گر آه تو سرد است