اوحدی مراغهای (غزلیات)/در چرخ کن چو عیسی زین جا رخ طلب را
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۳۵ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (در چرخ کن چو عیسی زین جا رخ طلب را) از اوحدی مراغهای |
' |
در چرخ کن چو عیسی زین جا رخ طلب را و آنجا درست گردان پیوند ابن و اب را گویا شود پیاپی با دل مسیح جانت چون مریم ار ببندی روزی دو کام و لب را با چشم تو چو گردی رطلاللسان به یادش از چوب خشک برخود ریزان کنی رطب را خواهی که جاودانت باشد تصرف اینجا از خویشتن جدا دار این شهوت و غضب را داری دلی چو کعبه و ز جهل و از ضلالت در کعبه میگذاری بوجهل و بولهب را ای تن، چو دل به خوبان دادی و من نگفتم بر ماهتاب خواهی افکند این قصب را دل رای حقه بازی زد بر دهان تنگش ما عرضه بر که داریم این عشق بوالعجب را؟ گفتم: مگر به پایان آید شب فراقش در شهر عاشقان خود پایان نبود شب را ای اوحدی، چو رویش دیدی بلا همیکش چون انگبین تو خوردی تاوان نبود تب را