انقلاب مشروطه - از استبداد صغیر تا فتح تهران
اصل دوم متمم قانون اساسی | تصمیمهای مجلس | ۲۲ بهمن |
-
ایستادگیهای مردم تبریز مشروطه را به ایران بازگردانید.
روز سوم تیر ماه در تهران فرمانداری نظامی برپا شد. همه نشانههای مشروطه از بین برده شد. نه روزنامهای، نه انجمنی، نه گفتاری. جار زده شد که بازارها باز شود و بازاریان از ترس بازار را گشودند. قزاقان با فرمان محمدعلی شاه خانهها را تاراج میکردند چون خانه جلالالدوله پسر ظلالسلطان، ظهیرالدوله شوهر خواهر ظلالسلطان، خانه ظهیرالدوله به توپ بسته شد و سپس تاراج شد.
پس از خفه کردن و دریدن شکم میرزا جهانگیر خان صوراسرافیل و ملکالمتکلمین در یکی از اتاقهای باغشاه مویدالدوله حکمران تهران، شاهزاده مویدالسلطنه، سید محسن صدرالاشراف، ارشدالدوله، میرزا عبدالمطلب یزدی (مدیر روزنامه آدمیت)، یک تن میرپنج قزاقخانه، محقق شهربانی، میرزا احمدخان (اشتری) از عدلیه دادگاهی برای بازپرسی و رسیدگی برپا کردند. یک یک کسانی که پیرامون آیتالله بهبهانی و آیتالله طباطبایی بودند و کاری از آنان سر نزده بود به آن اتاق بردند و پرسشهایی کردند و سپس آزادشان کردند.
پرسشها درباره سه چیز بود بمب را چه کسی به شاه انداخته؟ بنیادگزار انجمن خانه عضدالملک که بود؟ چه کسی تفنگ به آزادیهواخان مشروطه می رسانده است؟ هیچ یک از وزیران و امیران به داد بازداشت شدگان نرسیدند. تنها لقمانالملک پزشک محمدعلی شاه به وی خشم گرفت و گفت تا کی تنهای ما خواهد لرزید؟ و برای زندانیان پیراهن و زیر شلواری فرستاد که تنهای زخمی خود را بپوشانند.
سرانجام بیست و دو تن زنجیر و شکنجه شده و سراپا زخمی در زندان ماندند: ۱. قاضی ارداقی ۲. مدیر روحالقدس ۳. میرزا حسن نوکر آقا بالاخان سردار ۴. شیخ ابراهیم پسرعموی روحالقدس ۵. آقا مجید سیگار فروش ۶. آقا علی سرباز ۷. شریف صحاف ۸. میرزا محمد علیخان مدیر روزنامه ترقی ۹. مشهدی باقر تبریزی ۱۰. حشمت نظام ۱۱. شاهزاده ناصرالممالک ۱۲. میرزا علی اکبر خان معتمد دیوان ۱۳. میرزا محمد علی پسر ملکالمتکلمین ۱۴. نایب باقر خان ۱۵. میرزا داود خان ۱۶. یحیی میرزا ۱۷. میرزا بزرگ تبریزی ۱۸. شیخ ابراهیم طالقانی ۱۹. حاجی خان خیاط ۲۰. علی بیک نوکر مستشارالدوله ۲۱. حاجی محمد تقی بنکدار ۲۲. میرزا علی اکبر خان برادر قاضی. از این بیست و دو تن تنها میرزا محمدعلی پسر ملکالمتکلمین، حاجی محمد تقی بنکدار و میرزا علی اکبر خان برادر قاضی زنده ماندند.
در دنباله نقشه لیاخوف و سفارت روس با محمد علی شاه برای بستن دهان سفارتخانههای خارجی و ایراد گرفتن دولتهای خارجی، محمدعلی شاه روز چهارشنبه سوم تیر ماه دستخطی به مشیرالدوله نخستوزیر نوشت:
چون ایجاد انجمنها بی نظامنامه اسباب هرج و خرج شده بود و روزنامهها و ناطقین به کمک آنها نزدیک بود رشته انتظام مملکت را بر هم زنند و چون زمام امور در تحت قوه مخصوص ما در دست معدودی از عقلا باید باشد هر چه خواستیم از فسادات آنها جلوگیری کنیم و انجمنها را به وظایف خود بیاوریم به واسطه حمایت مجلس از آنها ممکن نشد تا آنکه برای برقرارکردن نظم و آسایش عموم که از طرف باریتعالی به ما تفویض شده است خواستیم مفسدین را دستگیر نماییم مجلس از آنها حمایت نمود و عدهای از اشرار مجلس را پناهگاه قرارداده در مقابل قشون دولتی سنگر بسته بمب و نارنج و آلات ناریه استعمال کردند ما هم از امروز تا سه ماه دیگر مجلس را منفصل نموده پس از این مدت وکلای متدین ملت و دولت دوست منتخب شده با مجلس سنا موافق قانون اساسی پارلمان مفتوح شده مشغول انتظام گردد.
محمدعلی شاه که تبریز هنوز در دستورکارش بود دو روز پس از بمباران مجلس تلگرافی به میرهاشم فرستاد و از پیروزیهای خود مژده داد:[۱]
جناب مستطاب شریعتمدار آقا میرهاشم آقا سلمهالله تعالی
با کمال قدرت فتح کردم مفسدین را تمام گرفتار کرده، سیدعبدالله را به کربلا فرستادم، سید محمد را به خراسان، ملکالمتکلمین و میرزا جهانگیر را سیاست کردم مفسدین تماما محبوس، شما هم با کمال قدرت مشغول رفع مفسدین باشید و از من هم هر نوع تقویت بخواهید حاضرم، منتظر جواب هستم جنابان ححجالاسلام سلمهمالله را احوال پرسم همین تلگراف را به ایشان نشان دهید
محمدعلی شاه قاجار
در روز بمباران مجلس شورای ملی در تهران، در تبریز نیز دولتیان به جنگ پرداختند و در منارههای سیدحمزه و صاحبالامر و دیگر بلندهای در کناره مهرانرود که از میان شهر تبریز میگذرد سنگر گرفتند و مشروطهخواهان را گلوله باران کردند. شجاع نظام، تفنگداران مرند و قراملک و دَوَچی تیراندازان زبردستی بودند و تیرهایشان همه به نشان میخورد. آن سوی دیگر مجاهدان مشروطهخواه در مغازههای مجیدالملک و دیگر جاهای استوار سنگر گرفتند و با دولتیان میجنگیدند. نگهداری این بخش را باقر خان و مجاهدان خیابان نوبر بر عهده داشتند و در امیرخیز و پیرامون آن ستارخان جلوی آنان را گرفته بود. نیروهای دولتی که میخواستند بر شهر چیره شوند، هر چه که از ابزار جنگی داشتند بکار بردند ولی پافشاری مجاهدان نمیگذاشت که گامی به جلوبردارند. با وجود آنچه که در تهران رخ داده بود مجاهدان مشروطه ترسی به خود راه ندادند و جنگآورانی چون علی مسیو، حاجی علی دوا فروش و حاجی مهدی آقا و دیگران رشته پشتیبانی را از دست ندادند. روز پنجشنبه ۴ تیر ماه همچنان زد و خورد بود و گلولهها چون تگرگ میبارید، مردم را ترس برداشته بود و شجاع نظام و دشمنان مشروطه امید آن داشتند که با پایداری مانند لیاخوف در تهران، تبریز را در دست بگیرند. ملایان اسلامیهنشین که به خون مشروطهخواهان تشنه بودند در رویای دادن "فتوا" در ریختن خون مشروطهخواهان جنگ را دنبال میکردند ولی در این جنگ سه روزه آشکار شد که کار تبریز همانند تهران نخواهد شد. گرفتاری دیگر مجاهدان مشروطهخواه، کنسول روسیه پاخیتانوف بود که به دستیاری تاجرباشی و دیگر کسان وی، به نام میانجیگری، کوشش در فریب دادن آزادیخواهان داشت.
روز شنبه ۶ تیر ماه بار دیگر جنگ با سختی آغاز شد و در این روز بود که نیروهای دولتی و مشروطهخواهان چندین بار یکدیگر را از جاکندند و پس راندند. در این روز مجاهدان خیابان ومارالان برآن بودند که دولتیها را از آنجا بیرون اندازند، برای این کار فشار را بیشتر کردند و پس از جنگ و خونریزی سختی، سواران دولتی را از آنجا بیرونکردند و برای اینکه برنگردند خانهها را ویران و تاراج کردند. خانههای ملکالتجار که از بنیانگذاران انجمن اسلامیه بود نیز تاراج شد.
روز سهشنبه ۹ تیر ماه ۱۲۸۶ یک هفته از بمباران مجلس شورای ملی گذشته بود، باز جنگ در تبریز بالاگرفت و در گرماگرم گلولهباران، سواران دولتی پیش آمدند و خانههای اجلالالملک، معینالرعایا و امینالتجار که هر سه از نمایندگان مجلس شورای ملی بودند را تاراج کردند. سپس به بازار تبریز رفتند و در "سرای آقا" که یکی از سراهای بزرگ بازار تبریز بود و پر از کالاهای بازرگانی، حجرههای همه مشروطهخواهان را چپاول کردند. شجاع نظام همه فرشهای کرمانی که در سرای آقا بود را بار کرد و به مرند فرستاد. ملایان به تاراجگران میگفتند که مشروطهخواهان "بابی" هستند و تاراج مال آنها حلال است. شجاع نظام میرزا الوالحسن پزشک را که در دَوَچی خانه داشت را دستگیر کرد و چون از خواهان مشروطه بود به نام اینکه بابی است، کُشت. تلگراف شجاع نظام به محمد علی شاه نشان دهند، بی باکی دولتیان در کشتن مشروطهخواهان است. شجاع نظام نوشت: "طهران توسط حضرت مستطاب اشرف سپهسالار اعظم وزیر جنگ به خاگ پای مبارک بندگان اعلیحضرت قدرت شهریاری ارواح العالمین فداه میرزا ابوالحسن حکیم نواده میرزا سلمان حکیم رییس و مدرس تمام بابیها بوده گرفته دادم تیرباران نمودند - غلام خانهزاد شکرالله."
در همین روز محمدعلی شاه تلگرافی به رحیم خان فرستاد که به "شهر" برود. رحیمخان که پیشتر از تهران به تبریز بر پایه نقشه محمدعلی شاه فرستاده شده بود و خود را مشروطهخواه نشان داده بود و از انجمن توپ و ابزار جنگ و پول گرفت تا به سر شاهسونان بریزد، در این زمان در اهر بود، با دریافت تلگراف، پسرش را که از دشمنان مشروطه بود به "شهر" فرستاد و او بیدرنگ به کشتار و راهزنی و تاراج پرداخت. فردای آن روز بیوک خان از راه "خیابان" به "شهر" تاخت. باقر خان سنگری در میان خیابان برپا کرده بود و مجاهدان را با توپی در پشت آن جای داده بود. با رسیدن سواران بیوک خان، به توپ و تفنگ شلیک کردند و بیش از هشتاد تن سوار کشته شدند و بیوک خان به "باغ صاحب دیوان" در شرق "شهر" رفت و بازار تاراج و راهزنی را گرمتر نمود. سواران دَوَچی از این هیاهو بهرهبرداری کرد و از دم توپخانه تا کوی مسجد همه دکانها و مغازهها را تاراج کرد و این زیان بسیار بزرگی برای تبریزیان بود. روز پنجشنبه بیوک خان با سواران خود به "باغمیشه" تاخت و آنجا را تاراج کردند با اینکه باغمیشه یکی از کویهای هواخواه دولت بود، بیوک خان میان دوست و دشمن تفاوت نمیگذاشت.
عینالدوله والی آذربایجان
در همین روزها از تهران آگاهی رسید که از سوی محمدعلی شاه مخبرالسلطنه والی آذربایجان که همواره با مشروطهخواهان به نیکی رفتار میکرد، برکنار شده است و عینالدوله دشمن به نام مشروطه والی آذربایجان شده است. از سوی دیگر محمدعلی شاه، مقتدرالدوله که در این زمان در دَوَچی میزیست را به نیابت والی آذربایجان برگزید و کارها را به وی سپرد. در همین روزها فوج ملایر را که محمدعلی شاه از تهران فرستاده بود به بیرون شهر رسیدند. رحیم خان که کار شهر تبریز را کوچک میشمرد در اهر ماند و نخست ضرغام را و سپس بیوک خان پسرش را فرستاد. تلگراف رحیم خان به این دو در روز چهاردهم تیر:
- جناب نصرالممالک و ضرغام نظام
- با وجود شما محمد قلی[۲] و ستار و باقر گرفتار نشود، جای تعجب است. حتما گرفتار نمایید بقیه سوار الان روانه میشود، درگاه بیک را روانه نمایید البته سیصد نفر مامور نمایید هر جا باشد حکما و حتما بگیرید منتها ده نفر کشته شود درباره آنها به هیچوجه توسط قبول نکرده، فردا اگر خبر مرده یا زنده آنها به من نرسد تمام خدمات شما ناقص است، در این باب حرف قبول نخواهد کرد. باز هم تاکید میکنم به طور سخت اگر یک نفر از سوار به احدی از فقرا و ضعفا متعرض شود مواخذه سخت از شما خواهم نمود.
- سردار نصرت
نه تنها رحیم خان کار شهر تبریز را کوچک میپنداشت بلکه در همان روز عینالدوله مقتدرالدوله را به تلگراف خانه خواست و در میان سخنان خود چنین نوشت: "...این ستار چه قابل است در مقابل این همه استعداد در ولایت ایستاده است؟!..."
جنگ در تبریز به درازا کشید و بیوک خان و سوارانش جز راهزنی و تارج کار دیگر نمیکردند، تا بدانجا که در روز ۱۶ تیر ماه ۱۲۸۶ مقتدرالدوله ناچار شد تلگرافی به رحیم خان بفرستد و از وی درخواست کند که خود او به تبریز بیاید. فردای آن روز رحیم خان با سواره و انبوه سربازان و توپهایی که از انجمن ایالتی گرفته بود با شکوه فراوان وارد تبریز شد و در باغ صاحبدیوان فرود آمد. با ورود رحیم خان دشمنان مشروطه پشتگرمی یافتند. در این میان هجده روز بود که در تبریز جنگ بود و آزادیخواهان و مجاهدان با شکیبایی ایستادگی میکردند لیکن دشمن روز به روز نیرومندتر میشد. مشروطه از سراسر ایران برچیده شده بود و مردم گردن به استبداد نهادند، تنها تبریز بود که میجنگید. نیمی از اهالی تبریز به سوی دولت گراییدند و با آزادیخواهان میجنگیدند و نیم دیگر نیز به ایستادگی دلیرانه مجاهدین ارج نمیگذاشتند و آن را آرامش برهم زن میدانستند. مردم آذربایجان بستگان روس و قفقاری داشتند، با دستور کنسول روسیه پاخیتانوف این گروه به میان مردم افتادند و در گوش آنها میخواندند که ایستادگی در برابر دولت سودی نخواهد داشت، بیایید کنسول روسیه را میانجی کنید تا از سوی همه شما از شاه بخشش و امان بگیرد. با ورود رحیم خان،چند تن از بازرگانان تبریز به نامهای حاجی حبیب لک، حاجی محمدرضا شکوهی، حاجی ابراهیم صراف و حسن آقا تاجر باشی و چند تن دیگر که برای کنسولگری روسیه کار میکردند نیز به علیه مشروطه بکار افتادند. برای نمونه حسن آقا تاجر باشی که بسیار دارا بود روضهخوانی برپا میکرد با ملاحمزه روضهخوان یکی از سردستگان کوی "خیابان" و دیگران به گفتگو نشست که همه تفنگ و ابزارهای جنگی خود را به رحیم خان بدهند.
دنباله دارد
منبع