سعدی (باب چهارم در تواضع)/شنیدم که فرزانهای حق پرست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (باب چهارم در تواضع) (شنیدم که فرزانهای حق پرست) از سعدی |
' |
شنیدم که فرزانهای حق پرست | گریبان گرفتش یکی رند مست | |
ازان تیره دل مرد صافی درون | قفا خورد و سر بر نکرد از سکون | |
یکی گفتش آخر نه مردی تو نیز؟ | تحمل دریغ است از این بی تمیز | |
شنید این سخن مرد پاکیزه خوی | بدو گفت از این نوع دیگر مگوی | |
درد مست نادان گریبان مرد | که با شیر جنگی سگالد نبرد | |
ز هشیار عاقل نزیبد که دست | زند در گریبان نادان مست |