تفاوت میان نسخههای «انقلاب مشروطه - از استبداد صغیر تا فتح تهران»
Bellavista (گفتگو | مشارکتها) (←ستارخان رهبر مبارزه علیه محمدعلی شاه: اصلاح فاصلهٔ مجازی) |
Bellavista (گفتگو | مشارکتها) (←ستارخان رهبر مبارزه علیه محمدعلی شاه: اصلاح فاصلهٔ مجازی) |
||
خط ۷۵: | خط ۷۵: | ||
پیامی که ستارخان برای باقرخان فرستاد سبب شد که مجاهدان "خیابان" که از زمین گذاشتن تفنگهای خود پشیمان شده بودند، دوباره تفنگها را برداشتند و آماده جنگ شدند. در روز آدینه ۲۶ تیر ماه ۱۲۸۶ مشروطهخواهانی که در مسجد صمصام خان بودند از دلاوری دیروز ستار خان گفتند و قرار گذاشتند که به نزد باقر خان روند. میرکریم در جلو افتاد و در راه هر که را که دیدند با خود همراه کردند و از کوی "نوبر" گذشتند و به کوی "خیابان" رسیدند و به باقر خان گفتند: '''"ما آمدهایم که با سواران و سربازان جنگ کنیم که یا کشته شویم و یا بکشیم."''' اندکی نگذشت که اهالی کوی خیابان نیز خود را برای جنگ آماده ساختند. مشروطهخواهان از کوی خیابان و نوبر و دیگر کویها روانه باغ شمال شدند و گِرد آنجا را گرفتند و ناگهان جنگ درگرفت. رحیم خان که در باغ نشسته بود با شنیدن آوای شلیک تیز از جا پرید و سواران نیز بهم ریختند و نمیدانستند چه بکنند، سرانجام دریافتند که چارهای جز گریختن ندیدند و از باغ پا به فرار گذاشتند. باقر خان و دیگر جنگدگان وارد باغ شدند و دیدند که دیگهای ناهار بر روی اجاقها و سماورها در جوش و چادرها افراشتهاند. بدین سان رحیم خان و لشکریانش از تبریز بیرون رفتند و کوششها و نیرنگهای پاخیتانوف نقش بر آب شد. | پیامی که ستارخان برای باقرخان فرستاد سبب شد که مجاهدان "خیابان" که از زمین گذاشتن تفنگهای خود پشیمان شده بودند، دوباره تفنگها را برداشتند و آماده جنگ شدند. در روز آدینه ۲۶ تیر ماه ۱۲۸۶ مشروطهخواهانی که در مسجد صمصام خان بودند از دلاوری دیروز ستار خان گفتند و قرار گذاشتند که به نزد باقر خان روند. میرکریم در جلو افتاد و در راه هر که را که دیدند با خود همراه کردند و از کوی "نوبر" گذشتند و به کوی "خیابان" رسیدند و به باقر خان گفتند: '''"ما آمدهایم که با سواران و سربازان جنگ کنیم که یا کشته شویم و یا بکشیم."''' اندکی نگذشت که اهالی کوی خیابان نیز خود را برای جنگ آماده ساختند. مشروطهخواهان از کوی خیابان و نوبر و دیگر کویها روانه باغ شمال شدند و گِرد آنجا را گرفتند و ناگهان جنگ درگرفت. رحیم خان که در باغ نشسته بود با شنیدن آوای شلیک تیز از جا پرید و سواران نیز بهم ریختند و نمیدانستند چه بکنند، سرانجام دریافتند که چارهای جز گریختن ندیدند و از باغ پا به فرار گذاشتند. باقر خان و دیگر جنگدگان وارد باغ شدند و دیدند که دیگهای ناهار بر روی اجاقها و سماورها در جوش و چادرها افراشتهاند. بدین سان رحیم خان و لشکریانش از تبریز بیرون رفتند و کوششها و نیرنگهای پاخیتانوف نقش بر آب شد. | ||
− | رحیم خان با رسوایی از باغ شمال گریخت و به باغ صاحب دیوان رفت. مقتدرالدوله و رحیم خان تلگرافی به محمدعلی شاه فرستادند. پاسخ به تلگراف رحیم خان و مقتدرالدوله به محمد علی شاه چنین بود: | + | رحیم خان با رسوایی از باغ شمال گریخت و به باغ صاحب دیوان رفت. مقتدرالدوله و رحیم خان تلگرافی به محمدعلی شاه فرستادند. پاسخ به تلگراف رحیم خان و مقتدرالدوله به محمد علی شاه که از سوی مشیرالدوله به تبریز فرستاده شد چنین بود: |
:جناب امیرالامراالعظام سردار نصرت دام مجده | :جناب امیرالامراالعظام سردار نصرت دام مجده | ||
:عریضه تلگرافی که به خاک پای جواهرآسای اقدس همایون شاهنشاهی ارواحالعالمین فداه بود ملاحظه فرمودند جواب این جانب را این طور دستخط فرمودند که عینا درج میشود. | :عریضه تلگرافی که به خاک پای جواهرآسای اقدس همایون شاهنشاهی ارواحالعالمین فداه بود ملاحظه فرمودند جواب این جانب را این طور دستخط فرمودند که عینا درج میشود. | ||
− | :جناب وریر اعظم تلگراف سردار نصرت و مقتدرالدوله را ملاحظه فرمودیم. حالا که مفسدین و اشرار این طور جسارت نموده و این قسم اقدامات سفیهانه کردهاند عاجلا تلگراف | + | :جناب وریر اعظم تلگراف سردار نصرت و مقتدرالدوله را ملاحظه فرمودیم. حالا که مفسدین و اشرار این طور جسارت نموده و این قسم اقدامات سفیهانه کردهاند عاجلا تلگراف نمایید، با کمال قوت قلب و قدرت مشغول قلع و قمع اشرار باشید و نتیجه اقدامات خودشان را معجلا اطلاع بدهند تا این جا دستخط قضا آیت مبارک است زیارت خواهند کرد. حالا خودم هم به شما زحمت میدهد که انشاالله تعالی همت کنید و تا ورود اردوی طهران کارها را انجام بدهید و نگذارید ناقص بماند بلکه انشاالله آمدن اردو به هیچوجه لازم نباشد و از وسط راه حکم شود مراجعت کنند و از مثل شما صاحبمنصب و سایر سایر صاحبمنصبان آذربایجان راضی نشوید که قشون عراق بیاید فتح کند و این ننگ به جهت قشون آذربایجان بماند. دولت همیشه با قشون آذربایجان فتح هرات و بخارا کرده، خداوند روی مفسدین را سیاه نماید که این بی غیرتی را به جهت قشون آذربایجان گذاشته بالجمله امیدوارم شماها راضی نشوید و کار را زودتر تمام و همه قسم خودتان را مورد عواطف شاهانه بدانید و در باره هر کدام که خدمت کردهاند به صواب دید شما هر چه بخواهید قبله عالم اروحنا قداه مرحمت خواهند فرمود. |
+ | :مشیرالسلطنه | ||
+ | دو روز در آرامش گذشت و در روز دوشنبه ۲۹ تیر ۱۲۸۶ جنگهای سختی درگرفت و نیروهای دولتی در کوی دَوَچی گِرد آمدند و به کوی "امیر خیز" فشار میآوردند تا ستارخان را از پای دربیاورند. نخست شلیک گلوله به گوش میرسید ولی کوتاهی پس از آن | ||
نسخهٔ ۱۶ مارس ۲۰۱۳، ساعت ۱۶:۵۱
اصل دوم متمم قانون اساسی | تصمیمهای مجلس | ۲۲ بهمن |
ستار خان سردار ملی بزرگ مرد تاریخ مشروطه ایران که با دلیری و کاردانی که از خود نشان داد مشروطه را به ایران بازگردانید. پس از بمباران مجلس از سوی لیاخوف و نیروهای دولتی به دستور محمدعلی شاه، مشروطه از همه شهرهای ایران برچیده شد ولی در تبریز مشروطه ماند. عینالدوله والی آذربایجان شد و با جنگ مشروطه از تبریز نیز برچیده شد و تنها در کوی "امیرخیز" بازپسین ایستادگی را می نمود. باری در سایه دلاوری های ستارخان، مشروطه بار دیگر به همه کوی های تبریز بازگشت و سپس در همه شهرهای ایران برپاشد. در سایه رزمندگی و از خودگذشتگی های دو اسطوره تاریخ مشروطه ایران، ستارخان و باقرخان آن ننگی که از زبونی نمایندگان مجلس شورای ملی و شکست آزادیخواهان بر دامان تاریخ ایران نشسته بود پاک شد. ستارها خان نه تنها مشروطه را به ایران بازگردانید، بلکه هزاران تن از مردم ایران را از کشته شدن و آسیب ملایان و محمدعلی شاه رها ساخت. ملایان با آن تشنگی که به کشتن مشروطهخواهان داشتند و محمدعلی شاه را برجایشان میخکوب کرد.
محمدعلی شاه در نابودی مشروطه و مشروطهخواهان با پشتیبانی ارتش روسیه
ایستادگیهای مردم تبریز مشروطه را به ایران بازگردانید.
روز سوم تیر ماه در تهران فرمانداری نظامی برپا شد. همه نشانههای مشروطه از بین برده شد. نه روزنامهای، نه انجمنی، نه گفتاری. جار زده شد که بازارها باز شود و بازاریان از ترس بازار را گشودند. قزاقان با فرمان محمدعلی شاه خانهها را تاراج میکردند مانند خانه جلالالدوله پسر ظلالسلطان، ظهیرالدوله شوهر خواهر ظلالسلطان، خانه ظهیرالدوله به توپ بسته شد و سپس تاراج شد.
پس از خفه کردن و دریدن شکم میرزا جهانگیر خان صوراسرافیل و ملکالمتکلمین در یکی از اتاقهای باغشاه مویدالدوله حکمران تهران، شاهزاده مویدالسلطنه، سید محسن صدرالاشراف، ارشدالدوله، میرزا عبدالمطلب یزدی (مدیر روزنامه آدمیت)، یک تن میرپنج قزاقخانه، محقق شهربانی، میرزا احمدخان (اشتری) از عدلیه دادگاهی برای بازپرسی و رسیدگی برپا کردند. یک یک کسانی که پیرامون آیتالله بهبهانی و آیتالله طباطبایی بودند و کاری از آنان سر نزده بود به آن اتاق بردند و پرسشهایی کردند و سپس آزادشان کردند.
پرسشها درباره سه چیز بود بمب را چه کسی به شاه انداخته؟ بنیادگزار انجمن خانه عضدالملک که بود؟ چه کسی تفنگ به آزادیهواخان مشروطه می رسانده است؟ هیچ یک از وزیران و امیران به داد بازداشت شدگان نرسیدند. تنها لقمانالملک پزشک محمدعلی شاه به وی خشم گرفت و گفت تا کی تنهای ما خواهد لرزید؟ و برای زندانیان پیراهن و زیر شلواری فرستاد که تنهای زخمی خود را بپوشانند.
سرانجام بیست و دو تن زنجیر و شکنجه شده و سراپا زخمی در زندان ماندند: ۱. قاضی ارداقی ۲. مدیر روحالقدس ۳. میرزا حسن نوکر آقا بالاخان سردار ۴. شیخ ابراهیم پسرعموی روحالقدس ۵. آقا مجید سیگار فروش ۶. آقا علی سرباز ۷. شریف صحاف ۸. میرزا محمد علیخان مدیر روزنامه ترقی ۹. مشهدی باقر تبریزی ۱۰. حشمت نظام ۱۱. شاهزاده ناصرالممالک ۱۲. میرزا علی اکبر خان معتمد دیوان ۱۳. میرزا محمد علی پسر ملکالمتکلمین ۱۴. نایب باقر خان ۱۵. میرزا داود خان ۱۶. یحیی میرزا ۱۷. میرزا بزرگ تبریزی ۱۸. شیخ ابراهیم طالقانی ۱۹. حاجی خان خیاط ۲۰. علی بیک نوکر مستشارالدوله ۲۱. حاجی محمد تقی بنکدار ۲۲. میرزا علی اکبر خان برادر قاضی. از این بیست و دو تن تنها میرزا محمدعلی پسر ملکالمتکلمین، حاجی محمد تقی بنکدار و میرزا علی اکبر خان برادر قاضی زنده ماندند.
در دنباله نقشه لیاخوف و سفارت روس با محمد علی شاه برای بستن دهان سفارتخانههای خارجی و ایراد گرفتن دولتهای خارجی، محمدعلی شاه روز چهارشنبه سوم تیر ماه دستخطی به مشیرالدوله نخستوزیر نوشت:
- چون ایجاد انجمنها بی نظامنامه اسباب هرج و خرج شده بود و روزنامهها و ناطقین به کمک آنها نزدیک بود رشته انتظام مملکت را بر هم زنند و چون زمام امور در تحت قوه مخصوص ما در دست معدودی از عقلا باید باشد هر چه خواستیم از فسادات آنها جلوگیری کنیم و انجمنها را به وظایف خود بیاوریم به واسطه حمایت مجلس از آنها ممکن نشد تا آنکه برای برقرارکردن نظم و آسایش عموم که از طرف باریتعالی به ما تفویض شده است خواستیم مفسدین را دستگیر نماییم مجلس از آنها حمایت نمود و عدهای از اشرار مجلس را پناهگاه قرارداده در مقابل قشون دولتی سنگر بسته بمب و نارنج و آلات ناریه استعمال کردند ما هم از امروز تا سه ماه دیگر مجلس را منفصل نموده پس از این مدت وکلای متدین ملت و دولت دوست منتخب شده با مجلس سنا موافق قانون اساسی پارلمان مفتوح شده مشغول انتظام گردد.
محمدعلی شاه که تبریز هنوز در دستورکارش بود دو روز پس از بمباران مجلس تلگرافی به میرهاشم فرستاد و از پیروزیهای خود مژده داد:[۱]
- جناب مستطاب شریعتمدار آقا میرهاشم آقا سلمهالله تعالی
- با کمال قدرت فتح کردم مفسدین را تمام گرفتار کرده، سیدعبدالله را به کربلا فرستادم، سید محمد را به خراسان، ملکالمتکلمین و میرزا جهانگیر را سیاست کردم مفسدین تماما محبوس، شما هم با کمال قدرت مشغول رفع مفسدین باشید و از من هم هر نوع تقویت بخواهید حاضرم، منتظر جواب هستم جنابان ححجالاسلام سلمهمالله را احوال پرسم همین تلگراف را به ایشان نشان دهید.
- محمدعلی شاه قاجار
در روز بمباران مجلس شورای ملی در تهران، در تبریز نیز دولتیان به جنگ پرداختند و در منارههای سیدحمزه و صاحبالامر و دیگر بلندهای در کناره مهرانرود که از میان شهر تبریز میگذرد سنگر گرفتند و مشروطهخواهان را گلوله باران کردند. شجاع نظام، تفنگداران مرند و قراملک و دَوَچی تیراندازان زبردستی بودند و تیرهایشان همه به نشان میخورد. آن سوی دیگر مجاهدان مشروطهخواه در مغازههای مجیدالملک و دیگر جاهای استوار سنگر گرفتند و با دولتیان میجنگیدند. نگهداری این بخش را باقر خان و مجاهدان خیابان نوبر بر عهده داشتند و در امیرخیز و پیرامون آن ستارخان جلوی آنان را گرفته بود. نیروهای دولتی که میخواستند بر شهر چیره شوند، هر چه که از ابزار جنگی داشتند بکار بردند ولی پافشاری مجاهدان نمیگذاشت که گامی به جلوبردارند. با وجود آنچه که در تهران رخ داده بود مجاهدان مشروطه ترسی به خود راه ندادند و جنگآورانی چون علی مسیو، حاجی علی دوا فروش و حاجی مهدی آقا و دیگران رشته پشتیبانی را از دست ندادند. روز پنجشنبه ۴ تیر ماه همچنان زد و خورد بود و گلولهها چون تگرگ میبارید، مردم را ترس برداشته بود و شجاع نظام و دشمنان مشروطه امید آن داشتند که با پایداری مانند لیاخوف در تهران، تبریز را در دست بگیرند. ملایان اسلامیهنشین که به خون مشروطهخواهان تشنه بودند در رویای دادن "فتوا" در ریختن خون مشروطهخواهان جنگ را دنبال میکردند ولی در این جنگ سه روزه آشکار شد که کار تبریز همانند تهران نخواهد شد. گرفتاری دیگر مجاهدان مشروطهخواه، کنسول روسیه پاخیتانوف بود که به دستیاری تاجرباشی و دیگر کسان وی، به نام میانجیگری، کوشش در فریب دادن آزادیخواهان داشت.
روز شنبه ۶ تیر ماه بار دیگر جنگ با سختی آغاز شد و در این روز بود که نیروهای دولتی و مشروطهخواهان چندین بار یکدیگر را از جاکندند و پس راندند. در این روز مجاهدان خیابان ومارالان برآن بودند که دولتیها را از آنجا بیرون اندازند، برای این کار فشار را بیشتر کردند و پس از جنگ و خونریزی سختی، سواران دولتی را از آنجا بیرونکردند و برای اینکه برنگردند خانهها را ویران و تاراج کردند. خانههای ملکالتجار که از بنیانگذاران انجمن اسلامیه بود نیز تاراج شد.
روز سهشنبه ۹ تیر ماه ۱۲۸۶ یک هفته از بمباران مجلس شورای ملی گذشته بود، باز جنگ در تبریز بالاگرفت و در گرماگرم گلولهباران، سواران دولتی پیش آمدند و خانههای اجلالالملک، معینالرعایا و امینالتجار که هر سه از نمایندگان مجلس شورای ملی بودند را تاراج کردند. سپس به بازار تبریز رفتند و در "سرای آقا" که یکی از سراهای بزرگ بازار تبریز بود و پر از کالاهای بازرگانی، حجرههای همه مشروطهخواهان را چپاول کردند. شجاع نظام همه فرشهای کرمانی که در سرای آقا بود را بار کرد و به مرند فرستاد. ملایان به تاراجگران میگفتند که مشروطهخواهان "بابی" هستند و تاراج مال آنها حلال است. شجاع نظام میرزا الوالحسن پزشک را که در دَوَچی خانه داشت را دستگیر کرد و چون از خواهان مشروطه بود به نام اینکه بابی است، کُشت. تلگراف شجاع نظام به محمد علی شاه نشان دهند، بی باکی دولتیان در کشتن مشروطهخواهان است. شجاع نظام نوشت: "طهران توسط حضرت مستطاب اشرف سپهسالار اعظم وزیر جنگ به خاگ پای مبارک بندگان اعلیحضرت قدرت شهریاری ارواح العالمین فداه میرزا ابوالحسن حکیم نواده میرزا سلمان حکیم رییس و مدرس تمام بابیها بوده گرفته دادم تیرباران نمودند - غلام خانهزاد شکرالله."
در همین روز محمدعلی شاه تلگرافی به رحیم خان فرستاد که به "شهر" برود. رحیمخان که پیشتر از تهران به تبریز بر پایه نقشه محمدعلی شاه فرستاده شده بود و خود را مشروطهخواه نشان داده بود و از انجمن توپ و ابزار جنگ و پول گرفت تا به سر شاهسونان بریزد، در این زمان در اهر بود، با دریافت تلگراف، پسرش را که از دشمنان مشروطه بود به "شهر" فرستاد و او بیدرنگ به کشتار و راهزنی و تاراج پرداخت. فردای آن روز بیوک خان از راه "خیابان" به "شهر" تاخت. باقر خان سنگری در میان خیابان برپا کرده بود و مجاهدان را با توپی در پشت آن جای داده بود. با رسیدن سواران بیوک خان، به توپ و تفنگ شلیک کردند و بیش از هشتاد تن سوار کشته شدند و بیوک خان به "باغ صاحب دیوان" در شرق "شهر" رفت و بازار تاراج و راهزنی را گرمتر نمود. سواران دَوَچی از این هیاهو بهرهبرداری کرد و از دم توپخانه تا کوی مسجد همه دکانها و مغازهها را تاراج کرد و این زیان بسیار بزرگی برای تبریزیان بود. روز پنجشنبه بیوک خان با سواران خود به "باغمیشه" تاخت و آنجا را تاراج کردند با اینکه باغمیشه یکی از کویهای هواخواه دولت بود، بیوک خان میان دوست و دشمن تفاوت نمیگذاشت.
عینالدوله والی آذربایجان
در همین روزها از تهران آگاهی رسید که از سوی محمدعلی شاه مخبرالسلطنه والی آذربایجان که همواره با مشروطهخواهان به نیکی رفتار میکرد، برکنار شده است و عینالدوله دشمن به نام مشروطه والی آذربایجان شده است. از سوی دیگر محمدعلی شاه، مقتدرالدوله که در این زمان در دَوَچی میزیست را به نیابت والی آذربایجان برگزید و کارها را به وی سپرد. در همین روزها فوج ملایر را که محمدعلی شاه از تهران فرستاده بود به بیرون شهر رسیدند. رحیم خان که کار شهر تبریز را کوچک میشمرد در اهر ماند و نخست ضرغام را و سپس بیوک خان پسرش را فرستاد. تلگراف رحیم خان به این دو در روز چهاردهم تیر:
- جناب نصرالممالک و ضرغام نظام
- با وجود شما محمد قلی[۲] و ستار و باقر گرفتار نشود، جای تعجب است. حتما گرفتار نمایید بقیه سوار الان روانه میشود، درگاه بیک را روانه نمایید البته سیصد نفر مامور نمایید هر جا باشد حکما و حتما بگیرید منتها ده نفر کشته شود درباره آنها به هیچوجه توسط قبول نکرده، فردا اگر خبر مرده یا زنده آنها به من نرسد تمام خدمات شما ناقص است، در این باب حرف قبول نخواهد کرد. باز هم تاکید میکنم به طور سخت اگر یک نفر از سوار به احدی از فقرا و ضعفا متعرض شود مواخذه سخت از شما خواهم نمود.
- سردار نصرت
نه تنها رحیم خان کار شهر تبریز را کوچک میپنداشت بلکه در همان روز عینالدوله مقتدرالدوله را به تلگراف خانه خواست و در میان سخنان خود چنین نوشت: "...این ستار چه قابل است در مقابل این همه استعداد در ولایت ایستاده است؟!..."
جنگ تبریز
جنگ در تبریز به درازا کشید و بیوک خان و سوارانش جز راهزنی و تارج کار دیگر نمیکردند، تا بدانجا که در روز ۱۶ تیر ماه ۱۲۸۶ مقتدرالدوله ناچار شد تلگرافی به رحیم خان بفرستد و از وی درخواست کند که خود او به تبریز بیاید. فردای آن روز رحیم خان با سواره و انبوه سربازان و توپهایی که از انجمن ایالتی گرفته بود با شکوه فراوان وارد تبریز شد و در باغ صاحبدیوان فرود آمد. با ورود رحیم خان دشمنان مشروطه پشتگرمی یافتند. در این میان هجده روز بود که در تبریز جنگ بود و آزادیخواهان و مجاهدان با شکیبایی ایستادگی میکردند لیکن دشمن روز به روز نیرومندتر میشد. مشروطه از سراسر ایران برچیده شده بود و مردم گردن به استبداد نهادند، تنها تبریز بود که میجنگید. نیمی از اهالی تبریز به سوی دولت گراییدند و با آزادیخواهان میجنگیدند و نیم دیگر نیز به ایستادگی دلیرانه مجاهدین ارج نمیگذاشتند و آن را آرامش برهم زن میدانستند. مردم آذربایجان بستگان روس و قفقاری داشتند، با دستور کنسول روسیه پاخیتانوف این گروه به میان مردم افتادند و در گوش آنها میخواندند که ایستادگی در برابر دولت سودی نخواهد داشت، بیایید کنسول روسیه را میانجی کنید تا از سوی همه شما از شاه بخشش و امان بگیرد. با ورود رحیم خان،چند تن از بازرگانان تبریز به نامهای حاجی حبیب لک، حاجی محمدرضا شکوهی، حاجی ابراهیم صراف و حسن آقا تاجر باشی و چند تن دیگر که برای کنسولگری روسیه کار میکردند نیز به علیه مشروطه بکار افتادند. برای نمونه حسن آقا تاجر باشی که بسیار دارا بود روضهخوانی برپا میکرد با ملاحمزه روضهخوان یکی از سردستگان کوی "خیابان" و دیگران به گفتگو نشست که همه تفنگ و ابزارهای جنگی خود را به رحیم خان بدهند. کنسول روسیه هم در این میان با نیرنگ کوشش میکرد که تفنگها را از دست مبارزین بیرون بیاورد. باقر خان و میرهاشم خان این کار را نپذیرفتند ولی چون مردم ترسیده بودند، اینها کاری از پیش نبردند و بدینسان در کار مجاهدان رخنه کردند و رشته کار از هم گسسته شد. از آنجا که محمدعلی شاه کارهای "شهر" را به رحیم خان سپرده بود، حاجی میرزا حسن مجتهد و امام جمعه نیز از سوی خود رشته کار را به رحیم خان دادند. انجمن اسلامیه پرچمهای سفیدی به این ملا و آن ملا میفرستادند تا بالای خانهاشان بگذارند تا برای سربازان و سواره روشن باشد که این خانهها از "خودیها" هستند. در این باره نیز نامههایی نوشته شد:
- در عموم محلات اعلان و اخبار داده شده چون رای مبارک اعلیحضرت اقدس شهریاری ادامالله سلطانه بر عفو و اغماض اهالیست و نمیتوان راضی بر صدمه مخلوق خدا شد و از برای دفع شر اشرار که جند نفر معدودی هستند نباید عموم اهالی متزلزل بشوند، به خصوص اشخاصی که تسلیم شدهاند در زیر بیرق اسلام سایه داده شده و در امان هستند. در منزل جناب مستطاب آقا میرزا صادق ، آقا سلمهمالله هم که بیدق اسلام و امان زده میشود هر کس در سایه آن بیدق رفت و تسلیم شد ابدا کسی را حق تعرض و مزاحمت نیست.
- مهر اسلامیه
- مهر حاجی میرزا حسن
جنگ همچنان برپا بود و لوتیان دَوَچی و سواران دولتی پیوسته به چپاول و ویران کردن بازارچهها و کویها و میپرداختند و در راسته کوچه که ساختمان انجمن ایالتی و خانه حاجی مهدی آقا در آنجا بود رفتند و هر چه یافتند به تاراج بردند. پاشا بیک که از مجاهدان دلیر بود در آن نزدیکیها به جنگ پرداخت ولی کاری از پیش نبرد. در این میان به ستارخان و دیگران آگاهی داده شد و ستارخان از یک سو و اصغر سسکین یکی از سران مجاهدان بدانجا شتافتند و لوتیان و نیروهای دولتی را بیرون کردند. با دستور انجمن اسلامیه قتحالله آسیابان آبهای که به سوی آسیابها روان بودند را برگرانید و سبب نایاب شدن نان در "شهر" شد و به دشواریها برای مردم افزود. رحیم خان با وجود همه این پیشآمدها، ول کن نبود و برآن بود که به "خیابان" بتازد و با "شهر" جنگ کند. کنسول روسیه به وی هشدار داد که در تبریز روسیان بسیار زندگی میکنند و اگر او جنگ به راه بیاندازد به روسها نیز آسیب خواهد رسید. تا این که بیستم تیر ماه نامهای با زبان دپیلوماسی به کنسول روس پاخیتانوف نوشت بر "مسله معهود" نام برد که همانا دادن فشنگ به دشمنان مشروطه بود که در تلگرافهای شجاع نظام و دیگران از آن یاد شده است 689.[۳]
سرانجام آزادیخواهان کوی "خیابان" و به پیروی از آنان آزادیخواهان کوی "مارالان" و "نوبر" تفنگها را بر زمین گذاشتند و راه "خیابان" را برای نیروهای دولتی بازکردند. روز دوشنبه ۱۱ تیرماه ۱۲۸۶ رحیم خان با همه سواران و سرباز قرهداغ با دبدبه از "خیابان" گذشتند و به تیریز درآمدند. از سوی دیگر سهامالدوله با فوج ملایر که از تهران رسیده بود نیز به درون شهر آمدند. از فردای آن روز در کوی "نوبر" و پیرامون آن، در سر گذرها و کوچهها، نگهبان از سواره و پیاده ایستاندند و خانه به خانه رفتند و تفنگ و ابزار جنگی را از مردم گرفتند. خانه علی مسیو که در نوبر بود را تاراج کردند و مردم از ترس بر بامها پرچم سفید آویزان کردند. دحیمخان و مقتدرالدوله جانشین عینالدوله والی آذربایجان تلگرافهای مژده به محمدعلی شاه فرستادند689. [۴]
نیروهای دولتی دیگر کار را در تبریز پایان یافته میپنداشتند ولی ستارخان که از سالها در تبریز به دلیری شناخته شده بود، در این جنگها کاردانی و مردانگی بسیار بکار برد و با دسته کوچکی از رزمندگان همچنان ایستادگی میکرد. در این روزها که دیگر کویها دست از جنگ کشیدند و دولتیها به تیریز ریختند، مجاهدان قفقازی و برخی از رزمندگان آزادیخواه چون حسین باغبان و دیگران به "امیرخیز" پناهنده شدند و در کنار ستار خان ماندند. از سوی دیگر ارک تبریز که سنگر استوار و جایگاه ابزار جنگی و قورخانه بود همچنان در دست آزادیخواهان بود و حاج شیخ علی اصغر و میرکریم در مسجد صمصام جای گرفتند و مردمی که پراکنده شده بودند را به آنجا فرا میخواندند و از مشروطه سخن میگفتند و این پشتیبانی بزرگی برای ستارخان شمرده میشد.
ستارخان رهبر مبارزه علیه محمدعلی شاه
ستارخان و دیگر مبارزین که در امیر خیز جای گرفته بودند در روز چهارشنبه ۲۴ تیر ماه ۱۲۸۶ از سوی دولتیان گلولهباران شدند و چون دولتیان کاری از پیش نبردند، امیرخیز را به توپ بستند. روز پسین در امیرخیز آرامش برقرار بود، در این میان پاخیتانوف به ستارخان آگاهی داد که به امیرخیز خواهد آمد و برآن است که با وی گفتگو کند. ستارخان پذیرایی گرمی از کنسول روسیه کرد و سردستگان مشروطهخواهان را برای گفتگو خواند. کنسول نشست و گفت: "امروز به "خیابان" رفتم و به "دَوَچی" رفتم و اکنون نیز به اینجا آمدم که از شما پیمان گیرم که به جنگ پیشدستی نکنید تا پیشامد با گفتگو پایان پذیرد."
ستارخان در پاسخ گفت: "ما هیچگاه به جنگ پیشدستی نمیکنیم و همیشه از آن سوی به ما میتازند و ما جلوشان میگیریم." حاجی شیخ علی اصغر و دیگران نیز سخن گفتند. کنسول پاخیتانوف به ستار خان پیشنهاد کرد که پرچمی از کنسولگری روسیه فرستاده شود و ستارخان آن را به در خانه خود بیاویزد و در زینهار (امان) دولت روس قرارگیرد و نوید داد که "سر قره آذربایجان" را از دولت بگیرد و به ستارخان بدهد. ستارخان در پاسخ گفت: "جنرال کنسول من میخواهم هفت دولت به زیر بیرق ایران بیاید، من زیر بیرق بیگانه نروم." کنسول جا خورد و برخاست برود. ستارخان هفت تن از سواران قرهداغ را که در جنگها دستگیر کرده بودند به کنسول سپرد که همراه نوکران خود به دَوَچی برساند. از ستارخان در آن روزها کارهای بسیار ارجدار و شگفتآوری سرزده که بر سر زبانها افتاده بود. گِرد ستار خان تنها نزدیک به بیست تن از مشروطه خواهان بودند. ستارخان با این شمار اندک فردای پس از گفتگو با کنسول روسیه ستارخان با گروه خود در منزل حاجی مهدی آقا بود، شامگاه ستارخان با مجاهدان بیرون رفت و همه بیرقهای فرستاده شده از سوی انجمن اسلامیه یا آن پرچمهایی که مردم از ترس بر بام خود افراشته بودند را با گلوله زده پایین انداخت، مردم دریافتند که ستارخان در کوچه است از خانهها بیرون ریختند و غریو "زنده باد" کشیدند و هیاهوی بزرگی پدیدآوردند. بدینسان برداشتن پرچمهای سپید تا دم علی قاپو پیش رفت و از آنجا ستارخان کسی را با پیام به نزد باقرخان فرستاد و خود بازگردید. دستآورد این کار آن بود که مردم دوباره تکان خوردند و آماده مبارزه شدند. در آن چند روزی که سربازان ملایر و سواران قرهداغ کویها را چپاول میکردند و وادارشان کردند پرچم سپید بر بام هایشان بیاویزند، مردم را بسیار آزار دادند و با آنها بدرفتاری کردند و به نام پیداکردن اسلحه، دست در جیبهای مردم میکردند و پول هایشان را در جیب خود میگذاشتند.
پیامی که ستارخان برای باقرخان فرستاد سبب شد که مجاهدان "خیابان" که از زمین گذاشتن تفنگهای خود پشیمان شده بودند، دوباره تفنگها را برداشتند و آماده جنگ شدند. در روز آدینه ۲۶ تیر ماه ۱۲۸۶ مشروطهخواهانی که در مسجد صمصام خان بودند از دلاوری دیروز ستار خان گفتند و قرار گذاشتند که به نزد باقر خان روند. میرکریم در جلو افتاد و در راه هر که را که دیدند با خود همراه کردند و از کوی "نوبر" گذشتند و به کوی "خیابان" رسیدند و به باقر خان گفتند: "ما آمدهایم که با سواران و سربازان جنگ کنیم که یا کشته شویم و یا بکشیم." اندکی نگذشت که اهالی کوی خیابان نیز خود را برای جنگ آماده ساختند. مشروطهخواهان از کوی خیابان و نوبر و دیگر کویها روانه باغ شمال شدند و گِرد آنجا را گرفتند و ناگهان جنگ درگرفت. رحیم خان که در باغ نشسته بود با شنیدن آوای شلیک تیز از جا پرید و سواران نیز بهم ریختند و نمیدانستند چه بکنند، سرانجام دریافتند که چارهای جز گریختن ندیدند و از باغ پا به فرار گذاشتند. باقر خان و دیگر جنگدگان وارد باغ شدند و دیدند که دیگهای ناهار بر روی اجاقها و سماورها در جوش و چادرها افراشتهاند. بدین سان رحیم خان و لشکریانش از تبریز بیرون رفتند و کوششها و نیرنگهای پاخیتانوف نقش بر آب شد.
رحیم خان با رسوایی از باغ شمال گریخت و به باغ صاحب دیوان رفت. مقتدرالدوله و رحیم خان تلگرافی به محمدعلی شاه فرستادند. پاسخ به تلگراف رحیم خان و مقتدرالدوله به محمد علی شاه که از سوی مشیرالدوله به تبریز فرستاده شد چنین بود:
- جناب امیرالامراالعظام سردار نصرت دام مجده
- عریضه تلگرافی که به خاک پای جواهرآسای اقدس همایون شاهنشاهی ارواحالعالمین فداه بود ملاحظه فرمودند جواب این جانب را این طور دستخط فرمودند که عینا درج میشود.
- جناب وریر اعظم تلگراف سردار نصرت و مقتدرالدوله را ملاحظه فرمودیم. حالا که مفسدین و اشرار این طور جسارت نموده و این قسم اقدامات سفیهانه کردهاند عاجلا تلگراف نمایید، با کمال قوت قلب و قدرت مشغول قلع و قمع اشرار باشید و نتیجه اقدامات خودشان را معجلا اطلاع بدهند تا این جا دستخط قضا آیت مبارک است زیارت خواهند کرد. حالا خودم هم به شما زحمت میدهد که انشاالله تعالی همت کنید و تا ورود اردوی طهران کارها را انجام بدهید و نگذارید ناقص بماند بلکه انشاالله آمدن اردو به هیچوجه لازم نباشد و از وسط راه حکم شود مراجعت کنند و از مثل شما صاحبمنصب و سایر سایر صاحبمنصبان آذربایجان راضی نشوید که قشون عراق بیاید فتح کند و این ننگ به جهت قشون آذربایجان بماند. دولت همیشه با قشون آذربایجان فتح هرات و بخارا کرده، خداوند روی مفسدین را سیاه نماید که این بی غیرتی را به جهت قشون آذربایجان گذاشته بالجمله امیدوارم شماها راضی نشوید و کار را زودتر تمام و همه قسم خودتان را مورد عواطف شاهانه بدانید و در باره هر کدام که خدمت کردهاند به صواب دید شما هر چه بخواهید قبله عالم اروحنا قداه مرحمت خواهند فرمود.
- مشیرالسلطنه
دو روز در آرامش گذشت و در روز دوشنبه ۲۹ تیر ۱۲۸۶ جنگهای سختی درگرفت و نیروهای دولتی در کوی دَوَچی گِرد آمدند و به کوی "امیر خیز" فشار میآوردند تا ستارخان را از پای دربیاورند. نخست شلیک گلوله به گوش میرسید ولی کوتاهی پس از آن
دنباله دارد
منبع
- ↑ احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، چاپ دوازدهم، بهمن ۲۵۳۵ شاهنشاهی، ص. ۶۷۶
- ↑ محمدقلی خان آغبلاغی از زیردستان رحیم خان بود و به آزادیخواهان پیوسته بود.
- ↑ نامه رحیم خان به پاخیتانوف کنسول روسیه در دادن فشنگ به دشمنان مشروطه و بیرون بردن روسها از کوی خیابان ۲۰ تیر ۱۲۸۶
- ↑ تلگراف مقتدرالدوله به محمدعلی شاه در پیروزیها در تبریز ۲۳ تیر ۱۲۸۶