تفاوت میان نسخه‌های «محتشم کاشانی (غزلیات)/با من از ابنای عالم دلبری مانده است و بس»

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ورود خودکار مقاله)
 
 
خط ۷: خط ۷:
 
| یادداشت =
 
| یادداشت =
 
}}
 
}}
 +
{{شعر}}
 
{{ب|با من از ابنای عالم دلبری مانده است و بس|دلبری را تا که در عالم نمی‌ماند به کس}}
 
{{ب|با من از ابنای عالم دلبری مانده است و بس|دلبری را تا که در عالم نمی‌ماند به کس}}
 
{{ب|کار چشم نیم باز اوست در میدان ناز|از خدنگ نیم کس فارس فکندن از فرس}}
 
{{ب|کار چشم نیم باز اوست در میدان ناز|از خدنگ نیم کس فارس فکندن از فرس}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۷ آوریل ۲۰۱۲، ساعت ۱۰:۱۲

' محتشم کاشانی (غزلیات) (با من از ابنای عالم دلبری مانده است و بس)
از محتشم کاشانی
'


با من از ابنای عالم دلبری مانده است و بس دلبری را تا که در عالم نمی‌ماند به کس
کار چشم نیم باز اوست در میدان ناز از خدنگ نیم کس فارس فکندن از فرس
یار بر در کی ستادی غیر در بر کی بدی آن غلط تمییز اگر بشناختی عشق از هوس
نیست امشب محمل لیلی روان یا کرده‌اند بهر سرگردانی مجنون زبان بند جرس
خون دل کز سینه تال میزد از دست تو جوش عاقبت راه تردد بست بر پیک نفس
صد جهان جان خواهم از بهر بلا گردانیت چون به حشر آئی دو عالم دادخواهداز پیش و پس
مرغ طبعم را مکن آزار کو را داده‌اند آشیان آنجا که ایمن نیست سیمرغ از مگس
من گل آن آتشین با غم که در پیرامنش برق عالم سوز دارد صد خطر از خار و خس
محتشم را یک نظر باقیست در چشم و لبت یک نگه دارد تمنا یک سخن دارد هوس