تفاوت میان نسخه‌های «سعدی (باب ششم در قناعت)/یکی سلطنت ران صاحب شکوه»

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (clean up using AWB)
 
 
خط ۷: خط ۷:
 
| یادداشت =
 
| یادداشت =
 
}}
 
}}
 +
{{شعر}}
 
{{ب|یکی سلطنت ران صاحب شکوه|فرو خواست رفت آفتابش به کوه}}
 
{{ب|یکی سلطنت ران صاحب شکوه|فرو خواست رفت آفتابش به کوه}}
 
{{ب|به شیخی در آن بقعه کشور گذاشت|که در دوره قایم مقامی نداشت}}
 
{{ب|به شیخی در آن بقعه کشور گذاشت|که در دوره قایم مقامی نداشت}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۲ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۹:۴۹

' سعدی (باب ششم در قناعت) (یکی سلطنت ران صاحب شکوه)
از سعدی
'


یکی سلطنت ران صاحب شکوه فرو خواست رفت آفتابش به کوه
به شیخی در آن بقعه کشور گذاشت که در دوره قایم مقامی نداشت
چو خلوت نشین کوس دولت شنید دگر ذوق در کنج خلوت ندید
چپ و راست لشکر کشیدن گرفت دل پردلان زو رمیدن گرفت
چنان سخت بازو شد و تیز چنگ که با جنگجویان طلب کرد جنگ
ز قوم پراگنده خلقی بکشت دگر جمع گشتند و هم رای و پشت
چنان در حصارش کشیدند تنگ که عاجز شد از تیرباران و سنگ
بر نیکمردی فرستاد کس که صعبم فرومانده، فریاد رس
به همت مدد کن که شمشیر و تیر نه در هر وغایی بود دستگیر
چو بشنید عابد بخندید و گفت چرا نیم نانی نخورد و نخفت؟
ندانست قارون نعمت پرست که گنج سلامت به کنج اندرست