تفاوت میان نسخههای «سخنرانی اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر در دانشگاه عثمانیه حیدرآباد هنگام دریافت دکترای افتخاری در رشته حقوق ۱۹ دی ماه ۱۳۴۷»
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
[[رده:سال ۱۳۴۷]] | [[رده:سال ۱۳۴۷]] | ||
[[رده:بیانات محمدرضا شاه پهلوی آریامهر]] | [[رده:بیانات محمدرضا شاه پهلوی آریامهر]] | ||
+ | |||
+ | [[رده:سخنرانیهای محمدرضا شاه پهلوی]] | ||
+ | |||
+ | [[رده:سال ۱۳۴۷]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۰ اکتبر ۲۰۱۸، ساعت ۱۱:۵۱
برنامه عمرانی چهارم | درگاه اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی شاهنشاه آریامهر | کنفرانس جهانی حقوق بشر - تهران ۲ تا ۲۳ اردیبهشت ماه ۱۳۴۷ |
سخنرانی اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر در دانشگاه عثمانیه حیدرآباد هنگام دریافت دکترای افتخاری در رشته حقوق ۱۹ دی ماه ۱۳۴۷
آقای رئیس، استادان محترم، خانمها و آقایان،
برای من دریافت دکترای افتخاری حقوق از دانشگاه بزرگ شما مایه کمال خوشوقتی و افتخار است، زیرا من این عنوان را از یک مرکز علمی برجسته کشوری دریافت میدارم که نه فقط در تاریخ طولانی خود یکی از عمیقترین و کاملترین فرهنگهای جهان را به وجود آورده، بلکه تقریباً به طور دایم این فرهنگ با فرهنگ ملت خود من مربوط بوده و حتی در بسیاری موارد این دو مکمل یکدیگر به شمار آمدهاند.
من هر بار که صفحاتی از تاریخ دو کشور خودمان را ورق زدهام، با خوشوقتی و در عین حال با شگفتی، بدین حقیقت بیشتر پیبردهام که گویی از آغاز تاریخ یک رسالت معنوی مشترک دو فرهنگ کهن ایرانی و هندی را به یکدیگر پیوند داده، و آنها را واداشتهاست تا از دو راه مختلف، پیامآور یک حقیقت واحد باشند. حقیقتی که در طول قرنهای دراز، در قالب معتقدات مذهبی، گاه در لباس اصول و موازین فلسفی و فکری، گاه در خلال اندیشهها و سنن عرفانی و تقریباً همیشه در لباس ادبیات و هنرهای دو کشور متجلی شدهاست. در همه این احوال، جلوهها و جلوهگاهها مختلف بوده، ولی در همه آنها یک اصل واحد انعکاس یافته و آن اعتقاد به جنبه تقدس و علو روح بشری، به جوهر یزدانی که در نهاد انسان نهفتهاست و به مأموریت معنوی نوع بشر در غلبه بر پلیدیها و ارتقا روزافزون مدارج عالیه صفا و کمال است.
بر این اساس، هر دو فرهنگ ما همواره قبل از هر چیز مظهر معنویت بودهاند، و یکی از مفاهیم معنویت، طبعاً دفاع از اصول و موازینی است که انسان را از نظر روحی به مدارج بالاتری ارتقا میدهد و او را بر عوامل و سننی که آدمی را در درجات پست و به اصطلاح حیوانی نگاه میدارد، پیروزمیکند. به عقیده من مفهوم «حقوق» یعنی آن علمی که امروز مرا به دریافت دکترای افتخاری آن مفتخر داشتهاید، تجلی همین واقعیت است.
برای چه علم حقوق که طبعاً یک علم مادی نیست و بنابراین پیدایش آن خود دلیل آن است که ارتقا به حد معینی از تکامل فکری و معنوی در حیات جامعه انسانی ضرورت آن را ایجاب کرده، به صورت یک علم به وجود آمدهاست؟ برای اینکه بتوان شخصیت بشری را به مفهوم دفاع از جنبه مثبت، یعنی ارتقادهنده و تعالیبخش آن در مقابل جنبه صرفاً مادی غرایز انسانی، یعنی قدرت زور و خشونت حفظ کند. به عبارت دیگر قدرت حقوقی بر این اصل متکی است که حق را از زور جدا کند و مانع آن شود که قدرت مادی، بتواند حاکم مطلق بر اختلافات افراد باشد و تنها تعیینکننده سرنوشت آنها به شمار آید.
بنابراین علم حقوق، به مفهوم واقعی آن، خود یکی از تجلیات جنبه مثبت و اعتلابخش تمدن بشری است، و در این صورت ناچار میباید این علم همراه با پیشرفتهای اخلاقی و معنوی بشر در حال تحول باشد تا بتواند رسالت خود را بهطوری که شایسته آن است، انجام دهد. معنی این گفته من این است که به موازات پیشرفتهای تمدن بشری و به تناسب تحولاتی که بر اثر پیشرفتها در ساختمان جامعه انسانی و در مقام و موقعیت فرد در این جامعه حاصل میشود، حقوق مسلم هر یک از افراد بشر نیز بیشتر میشود، و دیگر نمیتوان تنها بدان اصولی که در گذشته وضع شده، و مخصوصاً به حدودی که برای این اصول تعیین شدهاست، قانع بود، زیرا این اصول و حدود هیچ کدام ابدی و تغییرناپذیر نیستند.
در دنیای ریاضی، در گذشته مجموع دو بهعلاوه دو چهار میشد و در آینده نیز همینطور خواهدبود. ولی در عالم حقوق بشری، اگر روزی مثلاً خرید و فروش غلام جزو موازین حقوق بوده یا اگر زنان از کلیه اختیارات انسانی محروم بودهاند یا اگر استعمار کشوری از طرف کشور دیگر منطقی تلقی میشده، امروز هیچ کدام از این اصول و بسیاری از نظایر آنها مورد قبول جامعه بشری نیست، و به همین نسبت بسیاری از اصول امروزی نیز مورد قبول جامعه فردای انسانی نخواهدبود. این واقعیت عملاً نیز تا حد زیادی در طول تاریخ رعایت شده، یعنی همواره به تناسب هر جهش و پیشرفتی که در تمدن و فرهنگ بشری، در هر نقطهای از جهان حاصل شده حقوق افراد نیز در آن نقطه بالا رفتهاست. باید تذکردهم که منظور من از کلیه حقوق افراد فقط حقوق قضایی آنان نیست، بلکه حقوق قضایی توأم با حقوق سیاسی و حقوق اجتماعی است. زیرا برای تأمین واقعی عدالت، این هر سه جنبه لازم و ملزوم یکدیگرند و تحقق هر یکی از آنها به تنهایی کافی نیست.
تأمین چنین حقوقی در عصر ما ایجاب میکند که فواصل غیرعادلانه موجود، چه در میان ملتها و چه در میان افراد هر ملت، از میان برداشتهشود و تبعیضات ظالمانهای که شاید در گذشته قابل قبول به نظرمیرسید، ولی امروزه دیگر جایی برای آنها باقی نماندهاست، برطرف گردد.
مثلاً امروزه دیگر چگونه میتوان تقسیم دنیا را به دو جبهه ملل ثروتمندی که هر روز ثروتمندتر شوند، و ملل فقیری که هر روز فقیرتر گردند، منطقی دانست؟ چگونه میتوان وجود صدها میلیون مردم گرسنه، بیسواد، بیمار و محروم را در کنار افرادی مرفه و سیر و تندرست و برخوردار از تمام مواهب علم و دانش تحمل کرد؟ چگونه میتوان در عصری که تکنیک بشری راه کیهان را به روی نوع انسان گشودهاست، راه برخورداری از ابتداییترین حقوق بشری را در روی زمین به روی قسمتی عظیم از همین نوع انسان بسته دید؟
چند ماه پیش در کشور شما کنفرانس بینالمللی بزرگی برای رسیدگی به همین تقسیمبندی دنیا به دو دسته ملل فقیر و ملل ثروتمند تشکیل شد. این خود نماینده آن بود که امروزه دیگر تعدیل این وضع غیرعادلانه، برای صدها میلیون تن از مردم جهان، آرزویی نیست، بلکه حقی است که مورد مطالبه آنها است و همین حق در مورد سایر بیعدالتیهایی که گفتم، یعنی در مورد جهل، گرسنگی، بیماری، تبعیضات نژادی، بیعدالتیهای اجتماعی نیز کاملاً صادق است.
تأمین تمام این حقوق در دنیای امروز تنها نباید یک خواست ساده ما باشد، بلکه وظیفهای است که بر عهده همه دولتها، همه مقامات مسئول و همه مردم نیکاندیش جهان است. شاید تلاش در این راه بسیار دشوار باشد، ولی به هر حال این دشواری مجوزی برای شانه خالیکردن از مسئولیت نیست و فقط باید تصمیم ما را راسختر سازد.
به قول جلالالدین رومی، شاعر بشردوست و آسمانی ما که شما در هند به اندازه خود ما در ایران و شاید هم بیشتر از ما با او آشنایی دارید:
- منگر اندر فعل زشت و خوب خویش
- بنگر اندر عشق و در مطلوب خویش
- این طلب، مفتاح مطلــــــــوبات تُست
- این سپاه و نصـــــــــرت رایات تست
- هر که چیزی جست، بیشک یافت او
- چون به جد اندر طلب بشـــــــتافت او
در مورد سهم دو کشور ما در این تلاش بشری، باید گفت که به اقتضای سایه ممتد تمدن و فرهنگ ما، و به خصوص با توجه به جنبه عالی معنویت و اخلاقی که همواره وجه مشخص این فرهنگها بودهاست، این سهم سهمی اساسی است.
فراموش نمیکنیم که بیستوشش قرن پیش از این، درست در یک زمان و تقریباً در یک سال، دو نفر از بزرگترین مردان تاریخ دو کشور ما، بودا در هند و کورش بزرگ در ایران پای به هستی نهادند و هر کدام از آنان از راهی جداگانه، پیامآور عالیترین اصول اخلاقی و معنوی، بر اساس عالیترین موازین بشردوستی شدند. در هند، فلسفه بودا پاکی و معنویت را در سطح اعلی موعظه کرد، و در ایران کاملترین حقوق بشری که تا بدان روز وضع شدهبود از طرف کورش به اتباع او اعطاگردید.
با چنین سابقهای چگونه تردید میتوان داشت که فرهنگهای دو ملت امروز نیز وظیفهای خاص و استثنایی در دفاع از حق و معنویت بر عهده دارند؟ اجازه دهید به یک جنبه دیگر این وظیفه یا رسالت نیز اشارهای بکنم و آن این است که فرهنگهای کهنه، نظیر فرهنگهای شما و ما و سایر فرهنگهایی که سابقهای باستانی دارند، بر اساس جهانبینی فلسفی و معنویتی که وجه مشترک تقریباً همه آنها است، میباید علاوه بر تلاش در راه تأمین حقوق حقه افراد و جوامع محروم و به طور کلی حقوق همه افراد جامعه بشری، تلاش دیگری نیز در سطحی بالا، یعنی در راه دفاع از ارزشهای روحی و انسانی بشر در عصر پیشرفت خارقالعاده صنعت و تکنولوژی مبذول دارند، زیرا امروزه بیم آن میرود که این پیشرفت عظیم مادی، بشر را از توجه به عوالم باطنی و به رسالت معنوی انسان بازدارد، و بالنتیجه آدمی را بالمره بنده تکنیک، یعنی صانع را بنده مصنوع سازد.
اگر این پیشرفتهای علم و تکنیک بشری که به حق مایه کمال افتخار انسان عصر جدید است، با توجهی روزافزون به آنچه فلاسفه و عرفای ما «عالم درون» نامیدهاند همراه نباشد، و اگر شخصیت بشری به مفهوم فلسفی و عمیق و انسانی آن در این پیشرفتهای فنی مستحیل گردد، در آن صورت جامعه انسانی به صورت اجتماعی درخواهدآمد که فقط تکنولوژی و قدرت مادی عظیم ولی خشن و بیاحساس ماشین حاکم بر آن خواهدبود.
اینجا است که ضرورت ترکیبی متناسب از پیشرفت مادی، و ارزشهای معنوی احساس میشود، و این همان جنبه خاص از حقوق بشری است که چنانکه گفتم، میباید در سطحی بالا، ولی به موازات تلاش در تأمین جنبههای عمومیتر و کلیتر این حقوق، مورد توجه قرارگیرد.
جوامع علمی و فرهنگی ما و شما، میباید در آینده در این راه همکاری بیشتری داشتهباشند. و صاحبنظران ما، و همه آنهایی که مانند ما فکرمیکنند میباید از هماکنون تمام مساعی خود را به کار برند تا راهی برای آینده، بر اساس ترکیب متناسب ماده و معنی، ترکیب پیشرفت علم و تکنولوژی با ارزشهای معنوی و اخلاقی، ترکیب قدرت با اخلاق و معنویت، ترکیب کمیت با کیفیت، بیابند و آن را به بشریتی که در عین برخورداری از درجات بسیار پیشرفته علم و تکنیک همچنان اسیر نگرانی و اضطراب روحی است و در خود احساس خلأیی میکند که علم نتوانستهاست و نمیتواند جای آن را پرکند، عرضه نمایند.
وقتی که چنین ترکیبی به صورت قابل قبول به جامعه بشری عرضه شد، صلابت و خشونت قدرت مادی نیز جای خود را بدان هماهنگی و آرامش ناشی از توازن ماده و معنی خواهدداد که همه در جستجوی آنیم و بار دیگر این سخن مولوی تحقق خواهدیافت که:
- چون ز سنگی چشمهای جاری شود
- سنگ اندر چشمه متواری شــــــــود
- کس نخواند بعد از آن آنرا حــــــجر
- زانک جاری شـــد از آن سنگ آن گهر