پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات)/غنچه‌ای گفت به پژمرده گلی

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات) (غنچه‌ای گفت به پژمرده گلی)
از پروین اعتصامی
'


غنچه‌ای گفت به پژمرده گلی که ز ایام، دلت زود آزرد آب، افزون و بزرگست فضا ز چه رو، کاستی و گشتی خرد زینهمه سبزه و گل، جز تو کسی نه فتاد و نه شکست و نه فسرد گفت، زنگی که در آئینه‌ی ماست نه چنانست که دانند سترد دی، می هستی ما صافی بود صاف خوردیم و رسیدیم به درد خیره نگرفت جهان، رونق من بگرفتش ز من و بر تو سپرد تا کند جای برای تو فراخ باغبان فلکم سخت فشرد چه توان گفت به یغماگر دهر چه توان کرد، چو میباید مرد تو بباغ آمدی و ما رفتیم آنکه آورد ترا، ما را برد اندرین دفتر پیروزه، سپهر آنچه را ما نشمردیم، شمرد غنچه، تا آب و هوا دید شکفت چه خبر داشت که خواهد پژمرد ساقی میکده‌ی دهر، قضاست همه کس، باده ازین ساغر خورد