پروانه بیدل شیرازی

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو




سهلست بریدن دل از جان اما نتوان ز روی جانان




در عشق نه صادقست هر کو جان می ندهد به دوست آسان




پروانهکجاست تا ببیند جان دادن عاشقان به جانان




از شهد مگس چو ناگزیر است کو مرد چو خود بگیردش جان




دور است اگر دیار لیلی مجنون نهراسد از بیابان




بس خستۀ آن کمان ابرو چشم تو بکشت به تیر مژگان




در گردن تست خون خلقی تا دست که گیردت گریبان




گیسوی تو یا کمند رستم ابروی تو یا کمان خاقان




نبود خبرت ز بیدل آری مجموع چه داند از پریشان


M rastgar ‏۱ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۰۷:۴۴ (UTC)––––