نظامی (مخزن الاسرار)/خواجه یکی شب به تمنای جنس
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | نظامی (مخزن الاسرار) (خواجه یکی شب به تمنای جنس) از نظامی |
' |
خواجه یکی شب به تمنای جنس | زد دو سه دم با دو سه ابنای جنس | |
یافت شبی چون سحر آراسته | خواستهای به دعا خواسته | |
مجلسی افروخته چون نوبهار | عشرتی آسودهتر از روزگار | |
آه بخور از نفس روزنش | شرح ده یوسف و پیراهنش | |
شحنه شب خون عسس ریخته | بر شکرش پر مگس ریخته | |
پرده شناسان به نوا در شگرف | پرده نشینان به وفا در شگرف | |
پای سهیل از سر نطع ادیم | لعل فشان بر سر در یتیم | |
شمع جگر چون جگر شمع سوخت | آتش دل چون دل آتش فروخت | |
در طبق مجمر مجلس فروز | عود شکرساز و شکر عود سوز | |
شیشه ز گلاب شکر میفشاند | شمع به دستارچه زر میفشاند | |
از پی نقلان میبوسه خیز | چشم و دهان شکر و بادام ریز | |
شکر و بادام بهم نکته ساز | زهره و مریخ بهم عشق باز | |
وعده به دروازه گوش آمده | خنده به دریوزه نوش آمده | |
نیفه روبه چو پلنگی به زیر | نافه آهو شده زنجیر شیر | |
ناز گریبان کش و دامن کشان | آستی از رقص جواهر فشان | |
شمع چو ساقی قدح می به دست | طشت می آلوده و پروانه مست | |
خواب چو پروانه پرانداخته | شمع به شکرانه سرانداخته | |
پردگی زهره در آن پرده چست | زخمه شکسته به ادای درست | |
خواب رباینده دماغ از دماغ | نور ستاننده چراغ از چراغ | |
آنچه همه عمر کسی یافته | همنفسی در نفسی یافته | |
نزل فرستنده زمان تا زمان | دل به دل و تن به تن و جان به جان | |
گفتی ازان حجره که پرداختند | رخت عدم در عدم انداختند | |
مرغ طرب نامه به پر باز بست | هفت پر مرغ ثریا شکست | |
آتش مرغ سحر از بابزن | بر جگر خوش نمکان آب زن | |
مرغ گران خوابتر از صبحگاه | پای فلک بستهتر از دست ماه | |
حلقه در پرده بیگانگان | زلف پری حلقه دیوانگان | |
در خم آن حلقه دل مشتری | تنگتر از حلقه انگشتری | |
تاختن آورده پریزادگان | همچو پری بر دل آزادگان | |
بر ره دل شاخ سمن کاشته | خار بنوک مژه برداشته | |
میوه دل نیشکر خدشان | گلبن جان نارون قدشان | |
فندقه شکر و بادام تنگ | سبز خط از پسته عناب رنگ | |
در شب خط ساخته سحر حلال | بابلی غمزه و هندوی خال | |
هر نفس از غمزه و خالی چنان | گشته جهان بابل و هندوستان | |
چون نظری چند پسندیده رفت | دل به زیارتگری دیده رفت | |
غمزه زبان تیزتر از خارها | جهد گرهگیرتر از کارها | |
شست کرشمه چو کماندار شد | تیر نینداخته بر کار شد | |
باد مسیح از نفس دل رمید | آب حیات از دهن گل چکید | |
گل چو سمن غالیه در گوش داشت | مه چو فلک غاشیه بر دوش داشت | |
چون رخ و لب شکر و بادام ریخت | گل به حمایت به شکر در گریخت | |
هر نظری جان جهانی شده | هر مژه بتخانه جانی شده | |
زلف سیه بر سر سیم سپید | مشک فشان بر ورق مشک بید | |
غبغب سیمین که کمر بست از آب | قوس قزح شد ز تف آفتاب | |
زلف براهیم و رخ آتشگرش | چشم سماعیل و مژه خنجرش | |
آتش از این دسته ریحان شده | خنجر آز آن نرگس فتان شده | |
بوسه چو میمایه افکندگی | لب چو مسیحا نفس زندگی | |
خوی به رخ چون گل و نسرین شده | خرمن مه خوشه پروین شده | |
باز شده کوی گریبان حور | خط سحر یافته صغرای نور | |
همت خاصان و دل عامیان | شیفته زان نور چو سرسامیان | |
غمزه منادی که دهان خسته بود | چشم سخن گو که زبان بسته بود | |
می چو گل آرایش اقلیم شد | جام چو نرگس زر در سیم شد | |
عقل در آن دایره سرمست ماند | عاقبت از صبر تهیدست ماند | |
در دهن از خنده که راهی نبود | طاقت را طاقت آهی نبود | |
صبر دران پرده نواتنگ داشت | فتنه سر زیر در آهنگ داشت | |
یافته در نغمه داود ساز | قصه محمود و حدیث ایاز | |
شعر نظامی شکر افشان شده | ورد غزالان غزلخوان شده |