نظامی (مخزن الاسرار)/تخته اول که الف نقش بست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | نظامی (مخزن الاسرار) (تخته اول که الف نقش بست) از نظامی |
' |
تخته اول که الف نقش بست | بر در محجوبه احمد نشست | |
حلقه حی را کالف اقلیم داد | طوق ز دال و کمر از میم داد | |
لاجرم او یافت از آن میم و دال | دایره دولت و خط کمال | |
بود درین گنبد فیروزه خشت | تازه ترنجی زسرای بهشت | |
رسم ترنجست که در روزگار | پیش دهد میوه پس آرد بهار | |
کنت نبیا چو علم پیش برد | ختم نبوت به محمد سپرد | |
مه که نگین دان زبرجد شدست | خاتم او مهر محمد شدست | |
گوش جهان حلقه کش میم اوست | خود دو جهان حلقه تسلیم اوست | |
خواجه مساح و مسیحش غلام | آنت بشیر اینت مبشر به نام | |
امی گویا به زبان فصیح | از الف آدم و میم مسیح | |
همچو الف راست به عهد و وفا | اول و آخر شده بر انبیا | |
نقطه روشنتر پرگار کن | نکته پرگارترین سخن | |
از سخن او ادب آوازهای | وز کمر او فلک اندازهای | |
کبر جهان گرچه بسر بر نکرد | سر به جهان هم به جهان در نکرد | |
عصمتیان در حرمش پردگی | عصمت از او یافته پروردگی | |
تربتش از دیده جنایت ستان | غربتش از مکه جبایت ستان | |
خامشی او سخن دلفروز | دوستی او هنر عیب سوز | |
فتنه فرو کشتن ازو دلپذیر | فتنه شدن نیز برو ناگزیر | |
بر همه سر خیل و سر خیر بود | قطب گرانسنگ سبک سیر بود | |
شمع الهی ز دل افروخته | درس ازل تا ابد آموخته | |
چشمه خورشید که محتاج اوست | نیم هلال از شب معراج اوست | |
تخت نشین شب معراج بود | تخت نشان کمر و تاج بود | |
داده فراخی نفس تنگ را | نعل زده خنگ شب آهنگ را | |
از پی باز آمدنش پای بست | موکبیان سخن ابلق بدست | |
چون تک ابلق بتمامی رسید | غاشیه داری به نظامی رسید |