نظامی (شرف نامه)/فرستاده خاص پروردگار
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | نظامی (شرف نامه) (فرستاده خاص پروردگار) از نظامی |
' |
فرستاده خاص پروردگار | رساننده حجت استوار | |
گرانمایهتر تاج آزادگان | گرامیتر از آدمیزادگان | |
محمد کازل تا ابد هر چه هست | به آرایش نام او نقش بست | |
چراغی که پروانه بینش به دوست | فروغ همه آفرینش بدوست | |
ضمان دار عالم سیه تا سپید | شفاعت گر روز بیم و امید | |
درختی سهی سایه در باغ شرع | زمینی به اصل آسمانی به فرع | |
زیارتگه اصل داران پاک | ولی نعمت فرع خواران خاک | |
چراغی که تا او نیفروخت نور | ز چشم جهان روشنی بود دور | |
سیاهی ده خال عباسیان | سپیدی بر چشم شماسیان | |
لب از باد عیسی پر از نوش تر | تن از آب حیوان سیه پوشتر | |
فلک بر زمین چار طاق افکنش | زمین بر فلک پنج نوبت زنش | |
ستون خرد مسند پشت او | مه انگشت کش گشته ز انگشت او | |
خراج آورش حاکم روم و ری | خراجش فرستاده کری و کی | |
محیطی چه گویم چو بارنده میغ | به یک دست گوهر به یک دست تیغ | |
به گوهر جهان را بیاراسته | به تیغ از جهان داد دین خواسته | |
اگر شحنهای تیغ بر سر برد | سر تیغ او تاج و افسر برد | |
به سر بردن خصم چون پی فشرد | به سر برد تیغی که بر سر نبرد | |
قبای دو عالم بههم دوختند | وزان هر دو یک زیور افروختند | |
چو گشت آن ملمع قبا جای او | به دستی کم آمد ز بالای او | |
به بالای او کایزد آراستست | هم آرایش ایزدی راستست | |
کلید کرم بوده در بند کار | گشاده بدو قفل چندین حصار | |
فراخی بدو دعوت تنگ را | گواهی بر اعجاز او سنگ او | |
تهی دست سلطان درویش پوش | غلامی خر و پادشاهی فروش | |
ز معراج او در شب ترکتاز | معرج گران فلک را طراز | |
شب از چتر معراج او سایهای | وز آن نردبان آسمان پایهای |