نظامی (خسرو و شیرین)/چو بر زد بامدادن بور گلرنگ
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | نظامی (خسرو و شیرین) (چو بر زد بامدادن بور گلرنگ) از نظامی |
' |
چو بر زد بامدادن بور گلرنگ | غبار آتشین از نعل بر سنگ | |
گشاد از گنج در هر کنج رازی | چو دریا گشت هر کوهی طرازی | |
دگر ره بود پیشین رفته شاپور | به پیش آهنگ آن بکران چون حور | |
همان تمثال اول ساز کرده | همان کاغذ برابر باز کرده | |
رسیدند آن بتان با دلنوازی | بر آن سبزه چو گل کردند بازی | |
زده بر ماه خنده بر قصب راه | پرند آن قصب پوشان چون ماه | |
نشاطی نیم رغبت مینمودند | به تدریج اندک اندک میفزودند | |
چو در بازی شدند آن لعبتان باز | زمانه کرد لعبت بازی آغاز | |
دگر باره چو شیرین دیده بر کرد | در آن تمثال روحانی نظر کرد | |
به پرواز اندر آمد مرغ جانش | فرو بست از سخن گفتن زبانش | |
بود سرمست را خوابی کفایت | گل نم دیده را آبی کفایت | |
به یاران بانگ بر زد کاین چه حالست | غلط میکرد خود را کاین خیالست | |
به سروی زان سهی سروان بفرمود | که آن صورت بیاور نزد من زود | |
به رفت آن ماه و آن صورت نهان کرد | به گل خورشید پنهان چون توان کرد | |
بگفت این در پری برمیگشاید | پری زین سان بسی بازی نماید | |
وز آنجا رخت بربستند حالی | ز گلها سبزه را کردند خالی |