نظامی (خسرو و شیرین)/نکیسا چون زد این افسانه بر چنگ
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | نظامی (خسرو و شیرین) (نکیسا چون زد این افسانه بر چنگ) از نظامی |
' |
نکیسا چون زد این افسانه بر چنگ | ستای باربد برداشت آهنگ | |
عراقی وار بانگ از چرخ بگذاشت | به آهنگ عراق این بانگ برداشت | |
نسیم دوست مییابد دماغم | خیال گنج میبیند چراغم | |
کدامین آب خوش داد چنین جوی | کدامین باد را باشد چنین بوی | |
مگر وقت شدن طاوس خورشید | پرافشان کرد بر گلزار جمشید | |
مگر سروی ز طارم سر برآورد | که ما را سربلندی بر سر آورد | |
مگر ماه آمد از روزن در افتاد | که شب را روشنی در منظر افتاد | |
مگر باد بهشت اینجا گذر کرد | که چندین خرمی در ما اثر کرد | |
مگر باز سپید آمد فرا دست | که گلزار شب از زاغ سیه رست | |
مگر با ماست آب زندگانی | که ما را زنده دل دارد نهانی | |
مگر اقبال شمعی نو برافروخت | که چون پروانه غم را بال و پر سوخت | |
مگر شیرین ز لعل افشاند نوشی | که از هر گوشهای خیزد خروشی | |
بگو ای دولت آن رشک پری را | که باز آور به ما نیک اختری را | |
ترا بسیار خصلت جز نکوئیست | بگویم راست مردی راستگوئیست | |
منم جو کشته و گندم دروده | ترا جو داده و گندم نموده | |
مبین کز توسنی خشمی نمودم | تواضع بین که چون رام تو بودم | |
نبرد دزد هندو را کسی دست | که با دزدی جوانمردیش هم هست | |
ندارم نیم دل در پادشاهی | ولیکن درد دل چندان که خواهی | |
لگدکوب غمت زان گشت روحم | که بخت بد لگد زد بر فتوحم | |
دلم خون گرید از غم چون نگرید | کدامین ظالم از غم خون نگرید | |
تنم ترسد ز هجران چون نترسد | کدامین عاقل از مجنون نترسد | |
چو بیزلف تو بیدل بود دستم | دل خود را به زلفت باز بستم | |
به خلوت با لبت دارم شماری | وز اینم کردنیتر نیست کاری | |
گرم خواهی به خلوت بار دادن | به جای گل چه باید خار دادن | |
از آن حقه که جز مرهم نیاید | بده زانکو به دادن کم نیاید | |
چه باشد کز چنان آب حیاتی | به غارت بردهای بخشی زکاتی |