نظامی (خسرو و شیرین)/مراکز عشق به ناید شعاری
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | نظامی (خسرو و شیرین) (مراکز عشق به ناید شعاری) از نظامی |
' |
مراکز عشق به ناید شعاری | مبادا تا زیم جز عشق کاری | |
فلک جز عشق محرابی ندارد | جهان بیخاک عشق آبی ندارد | |
غلام عشق شو کاندیشه این است | همه صاحب دلان را پیشه این است | |
جهان عشقست و دیگر زرق سازی | همه بازیست الا عشقبازی | |
اگر بیعشق بودی جان عالم | که بودی زنده در دوران عالم | |
کسی کز عشق خالی شد فسردست | کرش صد جان بود بیعشق مردست | |
اگر خود عشق هیچ افسون نداند | نه از سودای خویشت وارهاند | |
مشو چون خر بخورد و خواب خرسند | اگر خود گربه باشد دل در و بند | |
به عشق گربه گر خود چیرباشی | از آن بهتر که با خود شیرباشی | |
نروید تخم کس بیدانه عشق | کس ایمن نیست جز در خانه عشق | |
ز سوز عشق بهتر در جهان چیست | که بی او گل نخندید ابر نگریست | |
شنیدم عاشقی را بود مستی | و از آنجا خاست اول بتپرستی | |
همان گبران که بر آتش نشستند | ز عشق آفتاب آتش پرستند | |
مبین در دل که او سلطان جانست | قدم در عشق نه کو جان جانست | |
هم از قبله سخن گوید هم از لات | همش کعبه خزینه هم خرابات | |
اگر عشق اوفتد در سینه سنگ | به معشوقی زند در گوهری چنگ | |
که مغناطیس اگر عاشق نبودی | بدان شوق آهنی را چون ربودی | |
و گر عشقی نبودی بر گذرگاه | نبودی کهربا جوینده کاه | |
بسی سنگ و بسی گوهر بجایند | نه آهن را نه که را میربایند | |
هران جوهر که هستند از عدد بیش | همه دارند میل مرکز خویش | |
گر آتش در زمین منفذ نیابد | زمین بشکافد و بالا شتابد | |
و گر آبی بماند در هوا دیر | به میل طبع هم راجع شود زیر | |
طبایع جز کشش کاری ندانند | حکیمان این کشش را عشق خوانند | |
گر اندیشه کنی از راه بینش | به عشق است ایستاده آفرینش | |
گر از عشق آسمان آزاد بودی | کجا هرگز زمین آباد بودی | |
چو من بیعشق خود را جان ندیدم | دلی بفروختم جانی خریدم | |
ز عشق آفاق را پردود کردم | خرد را دیده خوابآلود کردم | |
کمر بستم به عشق این داستان را | صلای عشق در دادم جهان را | |
مبادا بهرهمند از وی خسیسی | به جز خوشخوانی و زیبانویسی | |
ز من نیک آمد این اربد نویسند | به مزد من گناه خود نویسند |