نظامی (اقبال نامه)/محمد که بیدعوی تخت و تاج
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | نظامی (اقبال نامه) (محمد که بیدعوی تخت و تاج) از نظامی |
' |
محمد که بیدعوی تخت و تاج | ز شاهان به شمشیر بستد خراج | |
غلط گفتم آن شاه سدره سریر | که هم تاجور بود و هم تخت گیر | |
تنش محرم تخت افلاک بود | سرش صاحب تاج لولاک بود | |
فرشته نمودار ایزد شناس | که مارا بدو هست از ایزد سپاس | |
رساننده ما را به خرم بهشت | رهاننده از دوزخ تنگ زشت | |
سپیده دمی در شب کاینات | سیاهی نشینی چو آب حیات | |
گر او بر نکردی سر از طاق عرش | که برقع دریدی برین سبز فرش | |
ره انجام روحانی او دادمان | ره آورد عرش او فرستادمان | |
نیرزد به خاک سر کوی او | سر ما همه یک سر موی او | |
ز ما رنجه و راحت اندوز ما | چراغ شب و مشعل روز ما | |
درستی ده هر دلی کو شکست | شفاعت کن هر گناهی که هست | |
سرآمدترین همه سروران | گزیدهتر جملهی پیغمبران | |
گر آدم ز مینو درآمد به خاک | شد آن گنج خاکی به مینوی پاک | |
گر آمد برون ماه یوسف ز چاه | شد آن چشمه از چاه بر اوج ماه | |
اگر خضر بر آب حیوان گذشت | محمد ز سرچشمهی جان گذشت | |
وگر کرد ماهی ز یونس شکار | زمین بوس او کرد ماهی و مار | |
ز داود اگر دور درعی گذاشت | محمد ز دراعه صد درع داشت | |
سلیمان اگر تخت بر باد بست | محمد ز بازیچه باد رست | |
وگر طارم موسی از طور بود | سراپردهی احمد از نور بود | |
وگر مهد عیسی به گردون رسید | محمد خود از مهد بیرون پرید | |
زهی روغن هر چراغی که هست | به دریوزه شمع تو چرب دست | |
تو آن چشمهای کاب تو هست پاک | بدان آب شسته شده روی خاک | |
زمین خاک شد بوی طیبش توئی | جهان درد زد شد طبیبش توئی | |
طبیب بهی روی با آب و رنگ | ز حکم خدا نوشدارو به چنگ | |
توئی چشم روشن کن خاکیان | نوازندهی جان افلاکیان | |
طراز سخن سکهی نام توست | بقای ابد جرعهی جام توست | |
کسی کو ز جام تو یک جرعه خورد | همه ساله ایمن شد از داغ و درد | |
مبادا کزان شربت خوشگوار | نباشد چو من خاکیی جرعه خوار |