نظامی (اقبال نامه)/ارسطوی روشندل هوشمند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | نظامی (اقبال نامه) (ارسطوی روشندل هوشمند) از نظامی |
' |
ارسطوی روشندل هوشمند | ثنا گفت بر تاجدار بلند | |
که دایم به دانش گراینده باش | در بستگی را گشاینده باش | |
به نیروی داد آفرین شاد زی | ز بندی که نگشاید آزاد زی | |
چو فرمان چنین آمد از شهریار | کز آغاز هستی نمایم شمار | |
نخستین یکی جنبشی بود فرد | بجنبید چندانکه جنبش دو کرد | |
چون آن هردو جنبش به یک جا فتاد | ز هر جنبشی جنبشی نو بزاد | |
بجز آنکه آن جنبشی فرد بود | سه جنبش به یکجای در خورد بود | |
سه خط زان سه جنبش پدیدار شد | سه دوری در آن خط گرفتار شد | |
چو گشت آن سه دوری ز مرکز عیان | تنومند شد جوهری درمیان | |
چو آن جوهر آمد برون از نورد | خرد نام او جسم جنبنده کرد | |
در آن جسم جنبنده نامد قرار | همی بود جنبان بسی روزگار | |
از آن جسم چندانکه تابنده بود | به بالای مرکز شتابنده بود | |
چو گردنده گشت آنچه بالا دوید | سکونت گرفت آنچه زیر آرمید | |
از آن جسم گردندهی تابناک | روان شد سپهر درفشان پاک | |
زمیلی که بر مرکز خویش دید | سوی دایره میل خود پیش دید | |
به آن میل کاول گراینده بود | همه ساله جنبش نماینده بود | |
چو پرگار اول چنان بست بند | کزو سازور شد سپهر بلند | |
ز گشت سپهر آتش آمد پدید | که آتش ز نیروی گردش دمید | |
ز نیروی آتش هوائی گشاد | که مانند او گرم دارد نهاد | |
به تری گراینده شد گوهرش | که گردندگی دور بود از برش | |
چکید از هوا تریی در مغاک | پدید آمد آبی خوش و نغز و پاک | |
چو آسوده گشت آب و دردی نشست | از آن درد پیدا شد این خاک پست | |
چو هر چار جوهر به امر خدای | گرفتند بر مرکز خویش جای | |
مزاج همه در هم آمیختند | وز او رستنیها برانگیختند | |
وزآن رستنیهای پرداخته | ز هر گونه شد جانور ساخته | |
به اندازهی عقل نسبت شناس | از این بیش نتوان نمودن قیاس |