نخل غم بیدل شیرازی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
گفتم گلهٔ دوشين امروز ز سر گيرم | با تو خبر از خويشم نبود كه خبر گيرم |
زان داروی بيهوشی كانشوخ بجامم ريخت | فرصت نشد آنقدرم تا جام دگر گيرم |
آيا چه شود از لطف كائی به برم جانا | من آن تن سيمين را از مهر به بر گيرم |
داد دل خود بدهم لب بر لب تو بنهم | بر لعل شبه سايم حنظل به شكر گيرم |
در كلبهٔ من يكدم شاهانه تو بنشينی | من همچو غلامان دست پشت به كمر گيرم |
در هر نظر ار آيد بر ديده دو صد تيرم | نتوانم از آن رخسار يك لحظه نظر گيرم |
عمريست كه بنشاندم نخل غم تو در دل | زان نخل چه بنشاندم تا خود چه ثمر گيرم |
ناچار خيالت را در پيش نظر آرم | نتوانم از آن رخسار كام دل اگر گيرم |
شهد لب لعلت را از تنگ شكر جويم | بوی سر زلفت را از باد سحر گيرم |
گويند كه دل برگير بیدل ز سر آن زلف | من دل نه به خود دادم تا دل ز تو برگيرم |
در ویکیپدیا موجود است:
M rastgar ۱ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۰۷:۲۸ (UTC)––––