منوچهری (قصاید و قطعات)/اندر آمد نوبهاری چون مهی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | منوچهری (قصاید و قطعات) (اندر آمد نوبهاری چون مهی) از منوچهری |
' |
اندر آمد نوبهاری چون مهی | چون بهشت عدن شد هر مهمهی | |
بر سر هر نرگسی ماهی تمام | شش ستاره بر کنار هر مهی | |
یا چو سیم اندوده شش ماه بدیع | حلقه حلقه گرد زر ده دهی | |
بامدادان بر هوا قوس قزح | بر مثال دامن شاهنشهی | |
پنج دیبای ملون بر تنش | باز جسته دامن هر دیبهی | |
هر کجا پویی ز مینا خرمنیست | هر کجا جویی ز دیبا خرگهی | |
نرگس تازه میان مرغزار | همچو در سیمین زنخ زرین چهی | |
سرو بالا دار هم پهلوی مورد | چون درازی در کنار کوتهی | |
بوستانافروز پیش ضیمران | چون نزاری پیش روی فربهی | |
بر سر هر شاخساری مرغکی | بر زبان هر یکی بسماللهی | |
بوستان مانندهی معشوق میر | با دگرگونه لباسی هر گهی | |
میر نیکوکار و میر حقشناس | مهربانتر میر و فرختر مهی | |
آفتاب روش اندر پیش او | چون به پیش آفتاب اندر، سهی | |
از زمین بر پشت پروین افکند | گر به نوک نیزه بردارد کهی | |
روز هیجاها بود کشور گشای | روز مجلسها بود کشور دهی | |
عقد جود او همه پنجه بود | خود به دست چپ بود هر پنجهی | |
از فراز همت او نیست جای | «نیست آنسوتر ز عبادان دهی» | |
آفرین بر مرکب میمون میر | رفته در یک خطوه یکماهه رهی | |
مرکبی، طیارهای، کهپارهای | شخ نوردی که کنی، وادی جهی | |
تیزگوشی، پهن پشتی، ابلقی | گردسمی، خرد مویی، فربهی |