منظوم خیال

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو

منظومه در خيال

1

با زورقي سپيد

نشسته بر بال آبي دريا

در آشتي عاشقانه محض

با مرغان طوفان

كه به خلوت فانوس دريايي مي روند

من و تو

روان در خيال زاينده زمان

كودكي جهان !

2

گاهي كنجكاو

وگاهي بي حوصله از نگاهها

ونجات دهنده اي كه هر آن

غريقي را از تهاجم امواج مي ربايد

شايد كه احضار اساطيري ديگر

مجروحتراز سينه مجروح سهراب

تا واگويه بي بديل رستم

توقف كنيم !

در برابر پاكدامني ابدي سياووش ؟!

3 آيينه هاي مكرر

در تابناكي بي واهمه آفتاب

وشعله هايي كه در آسمان مي رويد.

و چون شب آيد

در كوچه هاي بي انتهاي ستاره

برق هزاران شهاب

راوي انتظار بي پايان آدمي مي شوند

گم در روايت مشكوك ذهن

در شب مهتابي ديداري زاده مي شود

بايد كه بماني

براي لبخندي كه بر لب داري

وسكوتي كه در دل!

4

به سادگي عبور از كوچه هاي كودكي!

و رقص پروانه هاي رنگ رنگ

بر فرش مشبك شقايقها

بهار ميايد

و لذت جاري رودخانه ها

و بركه ها

مرا به سمت آواز قو ها و اردكها مي برد

و خورشيد

چون كجاوه اي با مخملي طلايي

از زمرد ذرات بويناك گرده هاي گل

شيرازه انتظام نرگسي ها را

به تاراج شميم عطرها مي برد

خدايا در اين وجدي كه تو با مني

بي مهابا و سوگمندانه

هم نفس شقايقهاو نرگس ها مي شوم

وچون كودكي

پناه مادرانه اي براي رفع خستگي مي جويم

آنجا كه جنبنده اي به آزار كس رازي نيست

گروه پيامبران

با لوايح انساني چرخه حيات را

از دشمنيها تهي مي كنند

اساطير هندي

از دامن تاگور به سراچه دلها مي روند

و خدا به نشانه آدمي

شوكت عشق

زمين را ميزباني مي كند

5

روزهاي طلايي

روزهاي آسماني وبودايي

روزهاي وصف ترنج و نارنج

و شكوفه هاي اقاقيا در راهند

بالهاي سپيد آشتي

چون ابر هاي باراني

نگاه خيس منتظران را مي ربايند

وكوليهاي بي دغدغه و شاد

در حاشيه امن كوچه ها

سرود خوانان قصه هاي رنج و زخم و مهرند

اگر مرا دريابي !؟

وچون چشمانت در آيينه بخواني يم

با احترامي هندووار

خاكسترت را در جاودانگي

رودگنگ رها مي كنم

6

تافرصت باقي ست!

بشتابيم!

وعشاق دير يا زود از رخوت فصول

به جستجوي ابدي منظومه ها مي رسند

و كام جويي بزرگ

از سينه كهكشانها-

تا هزاران ستاره زنده آغاز مي شود

اين حادثه دلنشيني ست

كه در حوصله چشمانت

بعد از عمري فراق

مي رويد


ماهشهر تابستان 1380 علي ربيعي (علی بهار)