ملک الشعرا بهار (رباعیات)/افسوس که صاحب نفسی پیدا نیست

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' ملک الشعرا بهار (رباعیات) (افسوس که صاحب نفسی پیدا نیست)
از ملک الشعرا بهار
'


افسوس که صاحب نفسی پیدا نیست فریاد که فریادرسی پیدا نیست بس لابه نمودیم و کس آواز نداد پیداست که در خانه کسی پیدا نیست ما درس صداقت و صفا می‌خوانیم آیین محبت و وفا می‌دانیم زین بی‌هنران سفله ای دل! مخروش کنها همه می‌روند و ما می‌مانیم