مكتب دوستی بیدل شیرازی

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو


تا من به غم تو دل نهادم غمهاي زمانه شد ز يادم




جز مهر تو نيست در ضميرم جز عشق تو نيست در نهادم




مهري كه مراست عارضي نيست مادر به محبت تو زادم




وقت است اگر بگيريم دست كز دست غمت ز پا فتادم




در مكتب دوستي نياموخت جز درس غم تو استادم




تا بو كه به دامنش رسد دست خاكم به باد رفت و شادم




اي كاش به خاك من گذشتي از رهگذرش نبرده بادم




عشق از كفم اختيار بگرفت دل خود نه به اختيار دادم




چشم از همه گلرخان ببستم تا ديده به عارضت گشادم




از ياد تو رفت نام بیدل اي آنكه نميروي ز يادم