مثنوی معنوی/گفتن پیغامبر صلی الله علیه و سلم مر زید را کی این سر را فاشتر ازین مگو و متابعت نگهدار
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر اول مثنوی (گفتن پیغامبر صلی الله علیه و سلم مر زید را کی این سر را فاشتر ازین مگو و متابعت نگهدار) از مولوی |
' |
گفت پیغامبر که اصحابی نجوم | رهروان را شمع و شیطان را رجوم | |
هر کسی را گر بدی آن چشم و زور | کو گرفتی ز آفتاب چرخ نور | |
کی ستاره حاجتستی ای ذلیل | که بدی بر نور خورشید او دلیل | |
ماه میگوید به خاک و ابر و فی | من بشر بودم ولی یوحی الی | |
چون شما تاریک بودم در نهاد | وحی خورشیدم چنین نوری بداد | |
ظلمتی دارم به نسبت با شموس | نور دارم بهر ظلمات نفوس | |
زان ضعیفم تا تو تابی آوری | که نه مرد آفتاب انوری | |
همچو شهد و سرکه در هم بافتم | تا سوی رنج جگر ره یافتم | |
چون ز علت وا رهیدی ای رهین | سرکه را بگذار و میخور انگبین | |
تخت دل معمور شد پاک از هوا | بین که الرحمن علی العرش استوی | |
حکم بر دل بعد ازین بی واسطه | حق کند چون یافت دل این رابطه | |
این سخن پایان ندارد زید کو | تا دهم پندش که رسوایی مجو |